در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز > شماره 10 ، زاهد زاهدانی، سید سعید ؛


خلاصه
ورود به مباحث علوم اجتماعی نیازمند نوعی نگرش به رابطه فرد و جامعه است.از این رو رابطه فرد و جامعه به عنوان یکی از مهمترین مسائل علوم اجتماعی چهره می نمایاند.در این مقاله سعی شده است تا نظریات استاد شهید مرتضی مطهری با اریک فروم مقایسه شود و وجوه مشترک و متمایز آنان در این باره مشخص گردد. در این بررسی از روش مقایسه ای استفاده نموده و به این نتیجه رسیده ایم که هر دو متفکر در تلاش برای حل مساله از عنصر سومی، که منجر به ایجاد رابطه بین هرد و جامعه گردد، استفاده می نمایند.در نظریه شهید مطهری عنصر سوم مستقل است و در ایجاد توازن بین فرد و جامعه موفق می باشد.اما در نظریه اریک فروم این عنصر ماهیتی اجتماعی دارد و در نهایت به سلطه و یا غلبه جمع بر فرد منتهی می گردد.
مقدمه
با وقوع انقلاب شکوهمند اسلامی بر خورد افکار بین اندیشمندان مختلف، اعم از اسلامی و غیر اسلامی، ابعاد جدیدی به خود گرفته است و در اغلب محافل علمی بحث از اسلام و انقلاب اسلامی یکی از مسائل عمده بشمار می آید.رشد تصاعدی
...................................................................... ص 5 ......................................................................
  • سمینارها و گردهمایی های بین المللی در دهه گذشته می تواند به عیان مؤید این ادعا باشد (1) .یکی از زمینه های مهم در این نوع مطالعات بررسی و مقایسه اندیشه متفکران مسلمان با غیر مسلمانان است.در این بررسی ها غالبا مطالعات غربی ملاک و معیار قرار می گیرد و نظرات اسلامی با آنها سنجیده می شوند.این روش امکان شناخت صحیح را در یک مطالعه تغایری ساده بکلی از میان بر می دارد.

برای مقابله با این وضع و پرهیز از سوء برداشتها و تفسیر و توجیهات ناصحیح به مجموعه ای از مطالعات تطبیقی نیاز است که در آن وجوه اختلاف و اشتراک بین اندیشه های این دو دسته از متفکرین روشن شود و زمینه های متفاوت به خوبی از یکدیگر متمایز گردد.
در این مقاله نظریات استاد شهید مرتضی مطهری در رابطه فرد و جامعه با نظریات اریک فروم، مقایسه شده و کوشش کرده ایم تا وجوه اشتراک و اختلاف بین اندیشه های این دو متفکر را روشن کنیم.به سخن دیگر، هدف بررسی این مساله است که هر یک از این دو متفکر در زمینه اصالت فرد و جامعه دارای چه آراءو نظراتی هستند و رابطه بین فرد وجامعه را چگونه تبیین می کنند.
روش تحقیق
در این مطالعه از روش تطبیقی استفاده شده است.روش تطبیقی بر منطق ساده تغایر استوار است.تغایر وسیله تمیز می باشد.اگر قادر به تمیز غیریت هر موضوعی از دیگر موضوعات نباشیم حتی تشخیص اولیه آن موضوع نیز ممکن نخواهد بود.هر چه تمیز غیریت تبیینی تر و دقیق تر باشد شناخت ما از موضوع نیز بیشتر و روشنتر خواهد بود.
در موضوعات ساده امکان خطا از طریق چنین شناختی بسیار اندک است، و لیکن در موضوعات پیچیده هر مقدار که پیچیدگی بیشتر شود امکان وقوع خطا نیز بیشتر می شود. خطا از سه وجه ممکن است وارد این گونه مطالعات گردد:وجه اول آن است که مقایسه موضوعات در سطوح مختلف صورت گیرد.یعنی مجموعه یا کل سیستم یک موضوع با زیر مجموعه موضوع متناظرش مورد مقایسه قرار گیرد.بطور مسلم حاصل و نتیجه چنین مقایسه ای نمی تواند منعکس کننده صحیح و درست موضوع مورد مطالعه باشد.وجه دوم وقتی بوقوع می پیوندد که خصلتی از یک جانب تطبیق مبنای قضاوت در مورد جانب دیگر قرار گیرد. در این صورت یک طرف تطبیق مبنای ارزیابی طرف دیگر می باشد.وجه سوم در صورتی
...................................................................... ص 6 ......................................................................
  • است که یک خصلت خارجی مبنای مقایسه قرار گیرد، در این صورت سه حالت زیر بوجود می آید:1)یا این خصلت وجه مشترکی در درون دو مساله مورد تطبیق دارد که در این صورت خارجی به حساب نمی آید.2)یا وجه مشترکی با یکی از دو طرف تطبیق دارد و این بدان معناست که یک طرف تطبیق ملاک ارزیابی طرف دیگر قرار می گیرد که در بالا بدان اشاره کردیم.3)و یا اینکه وجه مشترکی با هیچیک از دو طرف تطبیق ندارد که در این صورت تطبیق آن دو موضوع با یکدیگر منطقی نیست و قضاوت بر اساس آن امری واهی خواهد بود.

با توجه به آنچه گفته شد لازم است در مطالعات تطبیقی دو سطح متناظر انتخاب و دقیقا کوشش شود تا وجوه اشتراک آن دو موضوع شناسایی گردند.پس از بازشناسی و معرفی وجوه اشتراک می توان حول محور هر یک از این وجوه اختلاف آن ها را نسبت به یکدیگر سنجید.اگر هر یک از وجوه اشتراک قابل تقسیم به واحدی از جنس خود باشد عمل سنجش دقیق تر صورت خواهد پذیرفت و هر چه واحد دقیق تر گردد سنجش نیز دقیق تر خواهد بود.
در مطالعه حاضر سطح مقایسه رابطه فرد و جامعه است و بر آنیم تا بدانیم که هر یک از این دو متفکر رابطه بین فرد و جامعه را چگونه تبیین می کنند و آیا در این رابطه از نظر آنان فرد اصیل است یا جمع و یا وجه سومی در کار است.در بیان نظریات شهید مطهری به کتاب جامعه و تاریخ (2) مراجعه نموده ایم و برای پی بردن به نظریات اریک فروم از کتاب گریز از آزادی (3) وی سود جسته ایم.
نظریه شهید مطهری
استاد مطهری"مجموعه ای از افراد انسان که با نظامات، سنن، آداب و قوانین خاص به یکدیگر پیوند خورده و زندگی دسته جمعی دارند"را تعریف جامعه می دانند (4) . ایشان در مورد رابطه بین فرد و جامعه و طرز تلقی اصالت هر یک از این دو از چهار فرض نام می بردند که به اجمال عبارتند از:
1-ترکیب جامعه از افراد ترکیب اعتباری است...پس جامعه وجود اصیل و عینی و حقیقی ندارد، وجود اعتباری و انتزاعی دارد، آنچه وجود اصیل و عینی و حقیقی دارد فرد است و بس، پس در عین اینکه زندگی انسانی در جامعه شکل و ماهیت اجتماعی دارد، افراد اجتماع به صورت یک مرکب حقیقی به نام جامعه در نمی آیند (5) .
...................................................................... ص 7 ......................................................................
  • 2-جامعه مرکب حقیقی، همانند مرکبات طبیعی، نیست اما مرکب صناعی هست، و مرکب صناعی خود نوعی مرکب حقیقی است هر چند مرکب طبیعی نیست، مرکب طبیعی مانند یک ماشین که یک دستگاه مرتبط الاجزاء است.در مرکب طبیعی، اجزاء هم هویت خود را از دست می دهند و در"کل"حل می گردند، و هم باتبع و بالجبر استقلال اثر خود را از دست می دهند، اجزاء به گونه ای خاص با یکدیگر مربوط می شوند و آثارشان نیز با یکدیگر پیوستگی پیدا می کنند و در نتیجه آثاری بروز می کند که عین مجموع اثر اجزاء در حال استقلال نیست... محو هویت اجزاء در هویت کل در کار نیست بلکه کل وجودی مستقل از اجزاء ندارد، کل عبارت است از مجموع اجزاء به علاوه ارتباط مخصوص میان آنها.

جامعه نیز چنین است، جامعه از نهادها و تاسیسات اصلی و فرعی تشکیل شده است، این نهادها و افرادی که این نهادها به آنها وابسته است همه به یکدیگر وابسته و پیوسته اند، تغییر در نهادی اعم از نهاد فرهنگی، مذهبی، اقتصادی، قضایی، تربیتی موجب تغییراتی در نهادهای دیگر است و زندگی اجتماعی به عنوان یک اثر قائم به کل ماشین اجتماع پدید می آید، بدون آنکه افراد در کل جامعه و یا نهادها در شکل کلی جامعه هویت خود را از دست بدهند (6) .
3-جامعه مرکب حقیقی است از نوع مرکبات طبیعی، ولی ترکیت روحها و اندیشه ها و عاطفه ها و خواستها و اراده ها و بالاخره ترکیب فرهنگی نه ترکیب تن ها و اندامها...افراد انسان که هر کدام با سرمایه ای فطری و سرمایه ای اکتسابی از طبیعت، وارد زندگی اجتماعی می شوند، روحا در یکدیگر ادغام می شوند و هویت روحی جدیدی که از آن به"روح جمعی"تعبیر می شود می یابند.این ترکیب خود یک نوع ترکیب طبیعی مخصوص به خود است که برای آن شبیه و نظری نمی توان یافت، این ترکیب از آن جهت که اجزاء در یکدیگر تاثیر و تأثر عینی دارند و موجب تغییر یکدیگر می گردند و اجزاء هویت جدیدی می یابند، ترکیب طبیعی و عینی است، اما از آن جهت که"کل"و مرکب به
...................................................................... ص 8 ......................................................................
  • عنوان یک واحد واقعی که کثرتها در او حل شده باشد وجود ندارد، انسان الکل همان مجموع افراد است و وجود اعتباری و انتزاعی دارد (7) .

4-جامعه مرکب حقیقی است بالاتر از مرکبات طبیعی، در مرکبات طبیعی، اجزاء قبل از ترکیب از خود هویتی و آثاری دارند.در اثر تأثیر و تأثر در یکدیگر و از یکدیگر، زمینه یک پدیده جدید پیدا می شود.اما افراد انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعی هیچ هویت انسانی ندارند، ظرف خالی می باشند که فقط استعداد پذیرش روح جمعی را دارند، انسانها قطع نظر از وجود اجتماعی حیوان محض می باشند که تنها استعداد انسانیت دارند و انسانیت انسان، یعنی احساس"من"انسانی، تفکر و اندیشه انسانی، عواطف انسانی و بالاخره آنچه از احساسها، تمایلات، گرایشها، اندیشه ها، عواطف که به انسانیت مربوط می شود در پرتو روح جمعی پیدا می شود و این صورت شخصیت در می آورد.روح جمعی همواره با انسان بوده و با آثار و تجلیات خود از اخلاق، مذهب، علم، فلسفه، هنر، همیشه خواهد بود، تأثیر و تأثرها و فعل و انفعالهای روحی و فرهنگی افراد در یکدیگر بواسطه روح جمعی و در پرتو روح جمعی پیدا می شود نه مقدم بر آن و در مرحله پیش از آن و در حقیقت، جامعه شناسی انسان مقدم بر روانشناسی اوست.برخلاف نظریه قبل که برای انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعی، روانشناسی قایل است، و جامعه شناسی او را در مرحله و مرتبه بعد از روانشناسی او می داند.مطابق این نظریه اگر انسان وجود اجتماعی نمی داشت و اگر جامعه شناسی نمی داشت روان انسانی فردی و روانشناسی فردی نداشت (8) .
شهید مطهری دو فرض اول را در مقوله نظریات اصالت فرد، نظریه سوم را ترکیبی از اصالت فرد و اصالت جمع و فرض چهارم را اصالت اجتماعی محض می نامند. انتخاب ایشان نظریه سوم است زیرا مورد تایید قرآن کریم می باشد.به عبارت دیگر، معظم له اصالت را به فرد یا جمع دادن مردود می داند و از اصالت هر دو سخن بمیان
...................................................................... ص 9 ......................................................................
  • می آورد در بررسی بیشتر فرض سوم چنین می فرمایند:

اما نظریه سوم هم فرد را اصیل می داند وهم جامعه را.از آن نظر که وجود اجزاء جامعه(افراد)را در وجود جامعه، حل شده نمی داند و برای جامعه وجودی یگانه مانند مرکبات شیمیایی قایل نیست، اصالة الفردی است، اما از آن جهت که نوع ترکیب افراد را از نظر مسائل روحی و فکری و عاطفی از نوع ترکیب شیمیایی می داند که افراد در جامعه هویت جدید می یابند.که همان هویت جامعه است، هر چند جامعه یگانه هویت ندارد، اصالة الاجتماعی است.بنا بر این نظریه در اثر تأثیر و تأثر اجزاء واقعیت جدیدی و زنده ای پدید آمده است، روح جدید و شعور و وجدان و اراده و خواست جدیدی پدید آمده است، علاوه بر شعور و وجدان و اراده و اندیشه فردی افراد، و بر شعور و وجدان افراد غلبه دارد (9) .
با توجه به آنچه آمد می توان چنین نتیجه گرفت که از نظر شهید مطهری جامعه یک ترکیب فرهنگی است که از آن به روح جمعی تعبیر می نمایند."روح جمعی"و"فرد" هر دو دارای وجودی عینی و دارای خصلت و اثرند و ضمن حفظ هویت خویش در رابطه با یکدیگر تحقق می یابند.روح جمعی از تأثیر وتأثر متقابل افراد بر هم بوجود می آید و شعور و وجدانی می شود که ضمن موجود بودن شعور و وجدان و اراده و اندیشه فردی افراد، بر آنها غلبه دارد.افراد از طریق یک سلسله نظامات، سنن، آداب، و قوانین خاص با یکدیگر پیوند می خورند و جامعه را به وجود می آورند.ایشان از لحاظ تقدم و تأخر زمانی جامعه شناسی را مسبوق به روانشناسی انسان می دانند.
نظریه اریک فروم
اریک فروم در بحث از رابطه فرد و جامعه و اثر هر یک بر دیگری ضمن پذیرش برخی از اصول روانشناسی فروید به نقد فردگرایی این نظریه می پردازد و نظر خویش را چنین بیان می دارد:
به عکس نظر فروید، تجزیه و تحلیلی که در این کتاب آمده بر این فرض استوار است کا اولا مساله اساسی روانشناسی نوع خاص ارتباط شخص با دنیاست، نه نفس ارضاء یا ناکام گذاشتن نیازهای غریزی معین.
...................................................................... ص 10 ......................................................................
  • ثانیا رابطه انسان و اجتماع ساکن نیست، به عبارت دیگر نمی توان گفت فرد مجهز به بعضی سائقها در یک طرف قرار گرفته و اجتماع به عنوان چیزی جدا که تمایلات ذاتی وی را ارضاء می کند یا ناکام می گذارد در طرف دیگر.با آنکه بعضی نیازها چون گرسنگی و غریزه جنسی در میان همه مشترک است، آن سائقها که خوی هر کس را از دیگران متمایز می کنند، چون عشق و نفرت، شهوت، قدرت و آرزوی تسلیم، تمتع از لذات جنسی یا ترس از آنها همه محصول سیر یا فرآیند اجتماعند.زیباترین یا زشت ترین تمایلات آدمی هیچکدام جزیی از یک طبیعت تغییرناپذیر و بیولوژیک نیست، بلکه از سیر فرآیند اجتماع که آفریننده انسان است نتیجه می شود.به عبارت دیگر علاوه بر جلوگیری، اجتماع وظیفه آفرینندگی نیز دارد.طبیعت آدمی و انفعالات و اضطرابات او محصول فرهنگ اجتماعند و خود انسان مهمترین مخلوق کوشش مدام بشر است که داستان آن را "تاریخ"نام نهاده ایم (10) .

به این ترتیب فروم ضمن پذیرفتن نظر فروید در مکانیزم سرکوب و رشد، اجتماع را عامل آفرینش صفات در انسان می داند تا حدی که طبیعت انسانی را محصول فرآیند یا سیر اجتماع عنوان می کند.از طرف دیگر نقش فرد نیز از نظر وی دور نمانده است.
او در این باره چنین می گوید:
همانطور که بشر ساخته تاریخ است، تاریخ نیز ساخته بشر است.حل این تناقض ظاهری زمینه کار روانشناسی اجتماعی را تشکیل می دهد.وظیفه این رشته از دانش است که نه تنها نشان دهد چگونه انفعالات، خواهشها و اضطرابات به عنوان نتیجه سیر یا فرآیند اجتماع تغییر و رشد می کنند، بلکه چگونه انرژی های آدمی که به این ترتیب در قالبهای خاص شکل می گیرند به نوبه خود نیروهای باروری می شوند که سیر یا فرآیند اجتماع را به قالب می کشند (11) .
بطور کلی فروم در چگونگی رابطه فرد و جامعه بدین جمع بندی می رسد: طبیعت آدمی نه مجموعی جبلی و تغییرناپذیر از سائقها است و نه سایه ای بی جان از سازمانهای فرهنگی محیط که به آدمی با آنها منطق شود، بلکه محصول تکامل انسانی است، اما با این حال در خود نیز دارای قوانین و مکانیسمهای خاص است.در طبیعت بشر عواملی
...................................................................... ص 11 ......................................................................
  • ثابت و تغییرناپذیر وجود دارند، مانند لزوم ارضاء سائقهایی که از نظر فیزیولوژیک شرطی شده اند و لزوم اجتناب از تنهایی و جدایی اخلاقی، دیدیم که فرد ناگریز است آن شیوه زندگی را که در نظام تولید و توزیع خاص هر جامعه ریشه دارد بپذیرد.در عین انطباق پویا با فرهنگ محیط، برخی سائقهای نیرومند به وجود می آیند که سبب انگیزش اعمال و احساسات فرد می گردند.ممکن است شخص از وجود آنها آگاه باشد یا نباشد، اما به هر حال در قدرت این سائقها تردید نیست و وقتی به وجود آمدند ارضاء می طلبند و نیروهایی می شوند که به نوبه خود در شکل دادن فرآیند یا سیر اجتماع موثر می افتند (12) .

به طور خلاصه می توان چنین نتیجه گرفت که از نظر فروم فرد به گونه ای که فروید می گوید تحول می یابد با این تفاوت که همه نیروهای به حرکت در آورنده او درونی نیستند بلکه خوی هایی که از جامعه بر او تحمیل می شوند، به صورت سائقها جدید، حرکت های او را موجب می شوند.برای روشن نمودن نحوه ورود خوی های اجتماعی به درون فرد و مبدل شدن به سائقهای جدید وی در بحثی تحت همین عنوان(خوی و سیر اجتماعی) چنین می گوید:
در بررسی عکس العملهای روانی یک گروه اجتماعی، سر و کار ما در حقیقت با ساختمان خوی اعضای آن است.ولی با اینکه اشخاص بالانفراد مورد عنایت قرار می گیرند توجه بر بخشی از ساختمان خوی آنان تمرکز می یابد که بین بیشتر اعضای گروه مشترک است، نه بر ویژگیهایی که بواسطه آنها هر فرد از دیگران ممتاز می شود.این خوی مشترک را می توان خوی اجتماعی نام داد...خوی مشترک فقط شامل منتخباتی از...خصایص است و موجد آن هسته اصلی ساختمان خوی اکثریت اعضای هر گروه است که در نتیجه پاره ای تجربه های اساسی و طرز مشترک زندگی ایشان پدید آمده است...اگر منظور آن باشد که بفهمیم انرژی انسانی از چه راه و چگونه به عنوان یک نیروی مولد در یک نظام معین اجتماعی به کار می افتد، باید خوی اجتماعی را مورد بررسی قرار دهیم.
...................................................................... ص 12 ......................................................................
  • مفهوم خوی اجتماعی کلید تفهم [فهم ]سیر اجتماع است.از نظر روانشناسی تحلیلی، منش یا خوی به معنای پویای آن قالب خاصی است که به انرژی آدمی شکل می بخشد.این شکل یابی به وسیله انطباق پویای نیازمندیهای انسان با طرز زندگی شایع در هر اجتماعی انجام می پذیرد.خوی نیز به نوبه خود افکار و احساسات و افعال فرد را معین می کند (13) .

اعمال آدمی نیز به سان افکار و احساساتش به وسیله ساختمان خوی وی تعیین می شوند.کسی که با وجود نادرستی چهار چوبه نظری بدین کشف رسید فروید بود...
برای بررسی وظیفه ای که خوی اجتماعی در سیر اجتماعی انجام می دهد، از مطلبی که درباره کار این خوی برای فرد گفته شد آغاز می کنیم.گفتیم که در اثر انطباق با شرایط اجتماع آدمی به پرورش خصایص توفیق می یابد که وادارش می کنند به میل خود آنگونه که باید عمل کند...به عبارت دیگر خوی اجتماعی ضروریات خارجی را به درون می برد و به باطن فرد می آمیزد و بدین ترتیب انرژی انسانی را به خاطر یک نظام اقتصادی و اجتماعی معین تجهیز می کند (14) .
در اواخر این قسمت فروم سه فرض مردود از نظر خویش را آورده است و نظر خود در مقایسه با آنها به طریق زیر بیان می دارد:
پس تفسیر این کتاب برای فهم شالوده فرهنگ اجتماع بر چه اصل مبتنی است؟بهتر است قبل از پاسخ بدین سئوال، به یادآوری اصولی که تفسیرهای دیگران بر آنها پایه گذاری شده و با اندیشه ما مغایر است بپردازیم.
اول روش کسانی است چون فروید که ویژگی فکری آنان اعتقاد به اصالت"روانشناسی".مطابق این روش پدیده های فرهنگی اجتماع از عوامل روانی سر چشمه می گیرند و این عوامل خود از سائقهای غریزی به وجود می آیند و اجتماع نیز به وسیله سرکوبی، بر این سائقها تاثیر می گذارد...
...................................................................... ص 13 ......................................................................
  • دوم روش اصالت"اقتصادیات"است که در کارهای کسانی که تفسیر مارکس را از تاریخ به غلط اعمال می کنند یافت می شود.مطابق این روش، علت به وجود آمدن پدیده های فرهنگی اجتماعی چون دین و اندیشه های سیاسی، منافع ذهنی اقتصادی است...

سوم روش اصالت تصور است و نمونه آن تجزیه و تحلیلی است که ماکس وبر در کتاب"اخلاق پروتستان و روح سرماسیه داری"عرضه می کند.وبر معتقد است که تصورات یا اندیشه های تازه مذهبی باعث پرورش رفتار تازه در زمینه اقتصاد و پیدایش روح نوین در فرهنگ اجتماعی می گردند، ولی این نکته را نیز یادآور می شود که این رفتار منحصرا از تعلیمات مذهبی سرچشمه نمی گیرد.
بر خلاف این توجیهات فرض ما بر این بوده که پایه ایده ئولوژیها و به طور کلی فرهنگ اجتماع بر خوی اجتماعی استوار است، خوی اجتماعی نیز به وسیله طرز زندگی خاص هر جامعه شکل می یابد و خصایص بر جسته خوی هم به نوبه خود به صورت نیروهای مولد، سیر اجتماع را به قالب می کشند (15) .
در جمع بندی نهایی فروم به چنین اظهار نظری صریح می رسد:
بیان اصل مورد بحث بر حسب خوی اجتماعی بدینگونه ممکن است که خوی اجتماعی نتیجه انطباق پویای طبیعت انسان با ساختمان اجتماع است.تغییر شرایط اجتماعی به تغییراتی در خوی اجتماعی منتهی می شود و نیازها و اضطراباتی تازه به وجود می آورد.نیازهای تازه اندیشه های تازه پدید می آورند و آدمیان را مستعد پذیرفتن آنها می کنند.اندیشه های نوین نیز به نوبه خود به خوی اجتماعی ثبات و عمق می بخشند و اعمال آدمی را تعیین می کنند.به عبارت دیگر شرایط اجتماعی از طریق خوی بر پدیده های ایده ئولوژیک تأثیر می گذارند.اما خوی نتیجه یک انطباق پویا با شرایط اجتماعی است که در اثر تکامل تاریخ در او به صورت ذاتیات در آمده اند (16) .
با توجه به مطالب فوق به خوبی روشن می شود که از نظر فروم هر فرد تحت تاثیر شرایط اجتماعی خویش عمل می کند و نیروهای درونی او وظیفه دارند تا این انطباق را انجام دهند.در مبحث تعلیم و تربیت ضمن آن که خانواده را یکی از مهمترین نهادهای
...................................................................... ص 14 ......................................................................
  • تسهیل کننده این وظیفه می داند می گوید:"بنا بر این می توان خانواده را عامل یا کارگزار روانی اجتماع دانست (17) ".

به طوری که ملاحظه می شود در ظاهر فروم هم به فرد اصالت می دهد و هم به جمع و با آن که تلاش می نماید که به هیچیک از دو طرف قضیه تمایل نشان ندهد، اما به وضوح کفه اصالت جمع بر اصالت فرد می چربد.عناصر ذاتی طبیعت انسان باید به خوی، که یک پدیده اجتماعی است، تبدل گردد تا تحرک انسان را موجب شود و آنچه بر اثر تکامل تاریخ جزء ذاتیات انسان شده است چیزی جز آثار درونی شده اجتماعی نیست.او به روانشناسی اجتماعی معتقد است و بین روانشناسی و جامعه شناسی به یک رابطه دیالکتیک می رسد.حتی اگر از روانشناسی شروع کند اما در ادامه ابتدا روانشناسی و جامعه شناسی را در تاثیر و تاثر متقابل می بیند و سپس با پذیرش سلطه جمع، روانشناسی را به قربانگاه جامعه شناسی می فرستد.
نتیجه گیری
در اندیشه شهید مطهری هر یک از اصالت فرد و جامعه به تنهایی مردود است و تلفیقی از این دو به گونه ای که در آن هم آثار و هویت فرد و هم آثار و هویت جمع لحاظ شده باشد مورد نظر است.در اینجا دو سئوال قابل طرح است:یکی آن که آیا شهید مطهری اصالت فرد و جمع را جدای از یکدیگر پذیرفته و سپس دست آوردهای فکری این دو مبحث را با یکدیگر ترکیب نموده است؟و دیگر آن که ایشان این دو موضوع را از یکدیگر منفصل مطلق و جدای کامل ندیده بلکه فرد و جامعه را در یک رابطه تنگاتنگ ملاحظه نموده و فرضیه خویش را رقم زده است؟
اگر سئوال اول را بپذیریم به این معناست که شهید مطهری در بحث رابطه فرد و جامعه هم اصالت فردی است و هم اصالت جمعی.بدان سان که دست آوردهای هر دو نظریه را جداگانه پذیرفته و کوشش در ادغام آنها نموده است.اما اگر سئوال دوم را به ایشان نسبت دهیم به این معناست که آن شهید بزرگوار اصالت فرد و اصالت جمع را جدای از یکدیگر مردود دانسته و فرد و جامعه را در رابطه با یکدیگر اصیل دانسته است. به عبارت دیگر فرد و جامعه در ارتباط با یکدیگر ضمن حفظ هویت مستقل و آثار مربوط به خود تحقق می یابند.
در بیان چهار فرض مذکور در آغاز سخن شهید مطهری دو فرض اول که بر اصالت
...................................................................... ص 15 ......................................................................
  • فرد تاکید دارند و فرض چهارم که به اصالت جمع متمایل است مردود دانسته و فرض سوم که اصالت فرد و جمع را با هم مطرح می نماید پذیرفته است.بنا بر این صرف نظر از مردود بودن هر یک از دو نظریه اصالت فردی و اصالت جمعی، اگر در یک بررسی با در نظر گرفتن اصل اصالت فرد و دیگری با در نظر گرفتن اصل اصالت جمع به مطالعه مبادرت ورزیم و حاصل این دو مطالعه را با یکدیگر ترکیب نماییم نتیجه نیز مردود می باشد چون بر اساس دو مبنای مردود از نظر شهید مطهری به دست آمده است.

فرد و جامعه چگونه می توانند در ارتباط با یکدیگر تحقق یابند بدون اینکه یکی بر دیگری غلبه نماید؟از طرف دیگر اگر این دو وجود مستقل هستند و دارای خصلت های خویشند چگونه می توانند بر یکدیگر اثر بگذارند؟غلبه ننمودن یکی بر دیگری به یک حائل نیاز دارد و اثرگذاری بر یکدیگر بدون حل شدن در هم نیز باید از طریق یک رابطه مستقل انجام پذیرد.این حائل یا رابط که بین افراد پیوند بر قرار می کند و با حفظ اصالت فرد و جمع زندگی مشترک جمعی را به وجود می آورد چیست؟در تعریفی که استاد شهید از جامعه ارائه می کند این عامل پیوند دهنده به"نظامات، سنن، آداب و قوانین خاص" (18) معرفی شده است.بنا بر این از نظر معظم له این"عامل پیوند دهنده"و یا عنصر سوم است که می تواند این دو را با هم پیوند دهد.وجود همین عنصر سوم موجب حفظ اصالت فرد و اصالت جمع ضمن داشتن تاثیر و تاثر متقابل بر یکدیگر می شود.
در بحث فروم دیدیم که این متفکر با مبنای قرار دادن روانشناسی فروید از یکسو و جامعه شناسی مارکس از سوی دیگر تلاش نمود تا به یک نظریه جدید دست یابد، نظریه ای که هر یک از جمع و فرد اثر خویش را حفظ نماید.فروم سعی وافر مبذول داشت تا اصالت زیست شناسی فروید را به اصالت اجتماعی تبدیل نماید (19) و اصالت"طرز زندگی خاص هر جامعه" (20) را جانشین اصالت اقتصاد مارکس کند.با تمایل به اصالت جمع سعی می کند تا بین نظریات فروید و مارکس تلفیقی جدیدی به وجود آورد و از خوی اجتماعی به عنوان حلقه اتصال و یا عامل پیوند دهنده سود جوید.خوی اجتماعی از یک سو خوی اکثریت افراد یک جامعه است و سائقلهای درونی را راستای انطباق با جمع به حرکت در می آورد. و از سوی دیگر با تغییر و تحول در جامعه تغییر می نماید و با تغییر آن اعمال و رفتار فرد نیز متحول می شود.نیز از نظر فروم طبیعت انسانی که به قالب خوی در می آید استعدادی است که در برخورد با اجتماع و در فرآیند انطباق با آن بارور می شود.بر پایه این اظهارات صریح روشن است که نظر اریک فروم در مورد رابطه فرد و جامعه نظریه ای است
...................................................................... ص 16 ......................................................................
  • مبتنی بر اصالت جمع.

اگر به نظریه فروم تنها از زاویه مکانیزم عمکرد مسائل روانی و مسائل اجتماعی جدا از یکدیگر توجه نماییم بخوبی در می یابیم که او در تحلیل رفتارهای فردی از روانشناس فردگرای فروید و در تحلیلی مسائل اجتماعی از جامعه شناسی جمع گرای مارکس پیروی نموده است.در این فرض نظریه اصالت فرد با نظریه اصالت جمع ترکیب شده و از دو مبنای متفاوت به فرد و جامعه نگاه شده است.
اگر فرض اول در مورد نظریه اریک فروم را بپذیریم و نظریه او را مبتنی بر اصالت جمع بدانیم لازم می آید در کلیه جوامع خوی اجتماعی خوی همه افراد آن جامعه بدون هیچ استثناء باشد.زیرا افراد از خود اصالتی ندادند واین جمع است که آنها را شکل می دهد.به این ترتیب اختلافات مشهود بین شخصیت ها در حالت انفرادی و حتی شخصیت ها در نقش های واحد اجتماعی قابل تفسیر نخواهد بود.برای مثال اختلافات موجود بین دو کارگر یک کارخانه که در یک تاریخ و یک محل متولد شده و از محیط اجتماعی مشترکی برخوردار بوده اند قابل توجیه نمی باشد و نقش آفرینی افراد در تاریخ و اثرگذاری فرد بر جمع لغو می گردد.
اگر فرض دوم را بپذیریم و نظریه او را مبتنی بر اصالت فرد و اصالت جمع هر دو بدانیم در واقع دو مبنای مختلف که نافی یکدیگرند پذیرفته ایم.اصل اصالت فرد می گوید جمع تابع فرد است و اصل اصالت جمع می گوید فرد تابع جمع است.این دو فرض متناقض قابل جمع در یک فرضیه و یا قضیه علمی نیستند و نمی توانند اساس یک نظریه متعادل و هماهنگ را بوجود آورند.بنا بر این نظریه فروم در مورد رابطه فرد و جمع مبین واقعیت خارجی نیست و نمی تواند در عالم خارج برای خود یک مصداق عینی پیدا نماید.
در مقایسه نظرات این دو متفکر لازم است اضافه کنیم که هر دو متفکر به نحوی در حفظ اصالت فرد و اصالت جامعه تلاش می نمایند و راه چاره را در عامل پیوند دهنده و یا عنصر سوم می جویند.همچنین هر دو متفکر روانشناسی را مقدم بر جامعه شناسی می دانند.اما در بر قراری رابطه بین دو مفهوم فروم اصالت فرد را مقهور اصالت جمع می نماید و با اختیار عنصر سوم(خوی اجتماعی)از جنس جامعه، فرد را مغلوب جامعه می کند.روانشناسی را محدود به سائق های اولیه انسان می نماید و سائق های بعدی را به خوی اجتماعی، که از جنس جامعه است، نسبت می دهد.بنا بر این روانشناسی مغلوب جامعه شناسی می گردد.اما شهید مطهری عنصر سوم یعنی نظامات، سنن، آداب، و
...................................................................... ص 17 ......................................................................
  • قوانین خاص را به گونه ای اختیار می نماید که خود وجودی مستقل از فرد و جامعه است و ضمن آن که فرد قادر به اثرگذاری و اثرپذیری از جامعه است جامعه نیز قادر به اثر پذیری و اثرگذاری بر فرد می باشد.در اینجا نیز روانشناسی از لحاظ تقدم و تاخر زمانی مقدم بر جامعه شناسی است، یعنی تک تک افراد قبل از وجود جامعه وجود دارند اما هرگز روانشناسی و جامعه شناسی به گونه ای با یکدیگر مخلوط نمی گردند که هر یک بر یکدیگر باقی می مانند و رابطه تنگاتنگ آنها از میان نمی رود.

پی نوشت
(1)جهت اطلاع نام برخی از کنفرانس ها و سمینارهایی که درباره اسلام در سالهای 89-1988 برگزار شده است در زیر می آید:
...................................................................... ص 18 ......................................................................
  • (2)مطهری، مرتضی.جامعه و تاریخ، قم:انتشارات اسلامی، 1358.

(3)فروم، اریک.گریز از آزادی.ترجمه عزت الله فولادوند.چاپ چهارم.تهران: انتشارات حبیبی، 1356 .
(4)مطهری، همان، ص 11 .
(5)همان، ص 17-16 .
(6)همان، ص 18-17 .
(7)همان، 19-18 .
(8)همان، 20-19 .
(9)همان، ص 21P.}
(10)فروم، همان، ص 25 .
(11)همان، ص 26 .
(12)همان، ص 35-34 .
(13)همان، ص 71-270 .
(14)همان، ص 76-273 .
(15)همان، ص 87-285 .
(16)همان، ص 288 .
(17)همان، ص 278 .
(18)مطهری، همان، ص 11 .
(19)فروم، همان، ص 281 .
(20)همان، ص 287 .
...................................................................... ص 19 ......................................................................
  • امام علی(ع)

العاقل من احسن صنایعة و صنع سعیه فی مواضعه خردمند است کسی که کارهایش را نیکو انجام دهد تلاش خویش را در جای مناسب بکار گیرد
...................................................................... ص 20 ......................................................................
 
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است