بیاییم جلوتر، برویم سراغ شیخ انصاری ها. می بینیم مردی كه می شود مرجع كُلّ
فی الكلّ شیعه، آن روزی كه می میرد با آن ساعتی كه به صورت یك طلبه ی فقیر
دزفولی به نجف رفته هیچ فرق نكرده است. وقتی كه می روند خانه اش را نگاه
می كنند می بینند مثل فقیرترین مردم زندگی می كند. یك نفر به او می گوید آقا تو
خیلی هنر می كنی، اینهمه وجوه به دست تو می آید هیچ دست به آن نمی زنی.
می گوید چه هنری كرده ام؟ می گویند هنر از این بالاتر! می گوید: حداكثر كار من كار
خركچیهای كاشان است كه می روند تا اصفهان و برمی گردند. آیا خركچیهای كاشان
كه پول به آنها می دهند كه بروید از اصفهان كالا بخرید بیایید كاشان، هیچ وقت شما
دیده اید كه به پول مردم خیانت كنند؟ من یك امینم، حق ندارم [در مال مردم دست
ببرم ] . این مسأله ی مهمی نیست كه خیلی به نظرتان مهم آمده. آنچنان مقام مرجعیت
یك ذره نمی تواند روح این مرد بزرگ را تحت تسخیر خودش قرار بدهد.
پس ما این مسأله را كه آیا بشر می تواند در منطق عملی یك منطق ثابت و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 67
یكنواخت داشته باشد و تغییر نكند، از كجا می توانیم كشف كنیم؟ باید روی افراد
مطالعه كنیم. آقای ماركس اشتباه كرده، مطالعاتش ناقص بوده، روی افرادی نظیر
مروان حكم و عثمان و زبیر و طلحه- كه اینها مال تاریخ اسلام اند- و هزارها امثال
اینها كه در دنیا بوده اند مطالعه داشته، روی آدمهای حسابی مطالعه نداشته كه این
حرف را زده است. اگر روی آدمهای حسابی مطالعه می داشت هرگز چنین حرفی
نمی زد.
پس این اصلی است كه افرادی در دنیا هستند، و پیغمبر اكرم در رأس آنها، كه
اینها دارای سیره و منطق عملی هستند، دارای یك سلسله معیارها هستند كه از آن
معیارها تخلف نمی كنند؛ یعنی شرایط اجتماعی، اوضاع اقتصادی و موقعیتهای
طبقاتی قادر نیست آن اصول را از آنها بگیرد.