(خدمات متقابل اسلام و ایران، مقدمه چاپ دوم)
1. نسبت عقاید و افكار و فرهنگها با روح افراد و ملتها نسبت
روح است به بدن. علیهذا یك عقیده، یك ایدئولوژی، یك فرهنگ
در یك ملت به منزله روحِ روح اوست. پس مقصود ما از كالبد ایرانی
كالبد روحی ایران و ایرانی است.
2. سؤال: مگر روح ایرانی با سایر روحها متفاوت است؟ و
اساساً مگر روحها متفاوت هستند؟ جواب: روحها هم مانند
بدنهاست. همان طور كه همه انسانها یك وجوه مشترك دارند از
لحاظ بدنی، و از جنبه پزشكی و وظایف الاعضائی همه نژادها
یكسان است و یك دارو را در همه ملتها به حكم اینكه همه انسانند
می شود مورد استفاده قرار داد، در عین حال فی الجمله تفاوتهایی در
رنگ، قیافه، شكل و حتی تا اندازه ای مزاج و از جنبه پزشكی نیز
هست، روح انسانها نیز در عین فطرت مشترك كه فطر الناس علیها
یك وجوه اختلافی، چه فردی و چه ملی، با هم دارند. فردی كه
واضح است. اما ملی؛ شما می بینید یك قیافه اروپایی یا آفریقایی یا
ژاپنی اگر در میان ما باشد، كاملاً مشخص است. حتی قیافه یك
افغانی یا ترك یا عراقی كه همسایه ایران است با قیافه یك ایرانی
عندالدقه مختلف است. بالاتر اینكه با مقیاس كمتر و دقیقتر، قیافه
خراسانی و تهرانی هم متفاوت است. اختلاف شعرها، موسیقیهای
جلد سوم . ج3، ص: 319
ملتها و حتی شهرها و نقاشیها هم همین طور
[1]
این است كه ملتها از نظر روحی یك مشخصات خاص دارند.
بعضی بیشتر مغرورند و بعضی كمتر، بعضی تعصب قومی شان زیاد
است بعضی نه، بعضی احساساتی هستند و بعضی عقلی.
3. پیوند این مسأله با سعادت ملی ما و اینكه قطع نظر از اسلام
سعادت ایرانی در چه چیز است، خلاصه وسیله ای است برای
شناخت و شناسایی خودمان. از این زاویه بهتر خود را می توانیم
بشناسیم. خودشناسی ملی نیز مثل خودشناسی فردی و خودشناسی
نوعی مفید و لازم است.
4. علت اختلاف روحیه ملتها، خصوصیات نژادی (كه آن هم به
نوبه خود معلول است) ، محیط جغرافیایی، حوادث تاریخی، سوابق
فرهنگی
5. شخصیت ملی همین روحیه است.
6. نظریه عوامل اقتصادی اقتصاد را زیربنای همه چیز می داند،
منتها نباید [به معنی ] انكار تأثیر معلول حتی در علت خود باشد.
7. دو راه برای شناختن تناسب روح اسلامی با كالبد ایرانی:
شناختن مجرای هریك، دیگر نوعی برقراری رابطه عملی ایندو.
8. رابطه را در دو قسمت باید بحث كرد: مثبت و منفی. مثبت
عبارت است از خدمات ایرانیان به اسلام، منفی عبارت است از آنچه
به عنوان عامل مقاومت گفته می شود: شعوبی گری، زبان فارسی،
تشیع، تصوف.
[1] طرز تفكرها، معیارهای فكری، ذوقی، پسندها، انتخابها.