در
کتابخانه
بازدید : 484329تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Collapse فطرت فطرت
Collapse معنای فطرت معنای فطرت
Expand فطریّات انسان فطریّات انسان
Expand گرایشهای مقدّس گرایشهای مقدّس
Expand عشق و پرستش *توجیه گرایشهای انسانی عشق و پرستش *توجیه گرایشهای انسانی
Expand عشق روحانی ماركسیسم و ثبات ارزشهای انسانی عشق روحانی ماركسیسم و ثبات ارزشهای انسانی
Expand تكامل اصالتهای انسانی تكامل اصالتهای انسانی
Expand مبنا و منشأ مذهب مبنا و منشأ مذهب
Expand عشق و عبادت عشق و عبادت
Expand فطری بودن دین فطری بودن دین
Expand بررسی و نقد نظریّه ی دوركهیم بررسی و نقد نظریّه ی دوركهیم
نظر قرآن درباره ی منشأ دین
Expand توحیدتوحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
فرق دیگری كه فطریّات با غریزه دارد این است كه غریزه در حدود مسائل مادّی زندگی حیوان است و فطریّات انسان مربوط می شود به مسائلی كه ما آنها را مسائل انسانی (مسائل ما وراء حیوانی) می نامیم. پس در حقیقت [بحث ] فطرت این است كه آیا این مسائلی كه به عنوان مسائل خاصّ انسانی- یعنی ما وراء حیوانی- مطرح است و برای حیوان مطرح نیست همه اكتسابی است و ریشه ای در ساختمان انسان ندارد، یا اینكه نه، همه ی این مسائل ریشه ای در ساختمان انسان دارد و فطری انسان است؟ مثلاً مسأله ای است به نام «حقیقت خواهی» كه خودش یك مطلبی است. مقصودم از حقیقت خواهی، این [حالتی ] است كه انسان می خواهد به واقعیّت مجهولاتی كه در برابرش هست نائل شود و حقایق مجهولات را كشف كند. اوّلاً آیا انسان حقیقت خواه است یا خیر؟ ممكن است كسی منكر شود و بگوید اصلاً انسان حقیقت خواه نیست و اگر انسان حقیقت را می خواهد، برای منافع خودش می خواهد، كه این بحث در باب علم هست (چون علم می خواهد حقیقت را برای انسان كشف كند) كه آیا انسان برای علم ارزش ذاتی قائل است یا فقط ارزش ابزاری قائل است؟ بدون تردید علم وسیله ای برای انسان است: «توانا بود هر كه دانا بود» ، علم به انسان قدرت می دهد و وقتی كه قدرت داد وسیله ای می شود كه انسان با آن به زندگی خودش بهبود بخشد؛ ولی یك مسأله ی دیگر نیز هست: آیا علم برای انسان ارزش ذاتی هم دارد یا ندارد؟ اگر قائل شدیم كه علم برای انسان در حال حاضر ارزش ذاتی دارد، یعنی انسان امروز حقیقت خواه است [این سؤال مطرح می شود] كه آیا این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 467
حقیقت خواهی را ضرورتهای اجتماعی به انسان تلقین كرده یا جزء نهاد انسان است و انسان، حقیقت خواه آفریده شده است؟ مثال دیگر «خیر اخلاقی» است. ما عجالتاً امروز مفاهیم و معانی ای در میان خودمان داریم كه اسم آنها را «خیر اخلاقی» می گذاریم؛ یعنی از نظر اخلاقی اینها را «انسانیّت» و «نیك اخلاقی» و نقطه ی مقابلش را «شرّ اخلاقی» می نامیم. مثلاً «سپاسگزاری» یعنی چه؟ یعنی اگر كسی به انسان نیكی كرد انسان در مقابل او نیكی كند و سپاسگزار باشد؛ در مقابل ناسپاسی است. به عبارت دیگر سپاسگزاری یعنی «نیكی را نیكی پاسخ گفتن» . این یك مسأله ی اخلاقی است. ما امروز بالاخره این را پذیرفته ایم كه «هَلْ جَزاءُ اَلْإِحْسانِ إِلاَّ اَلْإِحْسانُ» [1]. این آیه كه سؤال می كند می خواهد از فطرت انسان جواب بگیرد كه این، امری فطری است [كه پاداش احسان جز احسان نیست. می فرماید آیا] پاداش احسان غیر از احسان چیز دیگری می تواند باشد؟ انسان می گوید خیر، جزا و پاداش احسان، احسان است.

این حكم را انسان از كجا گرفته است؟ آیا یك امر تلقینی است و ضرورتهای اجتماعی آن را به انسان تحمیل كرده است؟ (قهراً در این صورت اگر شرایط اجتماعی تغییر كند این حكم هم عوض می شود و از بین می رود كه همان مفهوم نسبیّت اخلاق می شود) یا اینكه این یك امری در نهاد انسان است؟ مسأله ی خود دین و پرستش از جمله ی اینهاست. آیا این حسّی كه امروز به نام حسّ دینی به هر حال در انسانها وجود دارد امری است كه از نهاد انسان سرچشمه می گیرد و یك تقاضایی در سرشت و باطن انسان است یا این هم یك امری است كه مولود یك سلسله عوامل دیگر است (عواملی كه ما بعد به طور مختصر درباره ی آنها سخن می گوییم) ؟ پس بحث فطریّات انسان را این طور طرح می كنیم: یك سلسله مسائلی بوده و هست كه امروز این مسائل را به نام «انسانیّت» مطرح می كنند. هیچ مكتبی نیست كه منكر یك سلسله ارزشهای انسانی- به قول امروز- باشد [2].

انسان یك وقت دنبال منافع و سود می رود. این یك امر منطقی به نظر می رسد؛
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 468
چون انسان به حسب غریزه، ادامه ی حیات و بقاء را دوست دارد و به هر چه كه به ادامه ی حیات او كمك كند قهراً علاقه مند است، و منطقی و طبیعی است كه انسان دنبال سود برود.

یك چیزهای دیگری وجود دارد كه با سود قابل انطباق نیست؛ یعنی مسأله، مسأله ی سود نیست، و با منطق سود جور در نمی آید. فرنگیها به غلط اسم این را valeur (ارزش) گذاشته اند. اصلاً خود این نامگذاری منشأ یك سلسله اشتباهات شده است [3]. این چیزهایی كه امروز آنها را «ارزشهای انسانی» می نامند چیست؟ آیا اینها ریشه ای در نهاد و سرشت انسان دارد، و اگر دارد آن چیست و برای چیست؟ چون این خودش خیلی مسأله ی مهمّی است، زیرا اگر چیزی در نهاد انسان باشد آن چیز از مسائل و واقعیّات دیگری حكایت می كند.

بدون شك تعلیمات اسلامی بر اساس قبول یك سلسله فطریّات است؛ یعنی همه ی آن چیزهایی كه امروز مسائل انسانی و ما وراء حیوانی نامیده می شوند و اسم آنها را «ارزشهای انسانی» می گذاریم، از نظر معارف اسلامی ریشه ای در نهاد و سرشت انسان دارند؛ و بعد خواهیم گفت كه اصالت انسان و انسانیّت واقعی انسان در گرو قبول فطریّات است. این، حرف مفت است كه ما برای انسان فطریّات قائل نشویم یعنی ریشه ای در نهاد انسان برای اینها قائل نشویم و دم از «امانیزم» و اصالت انسان بزنیم.

پس بحث بعد ما درباره ی همین ارزشهای انسانی و معنای فطری بودن اینهاست و نتیجه ای كه از اینها می گیریم، و بعد آن چیزهایی را كه فطریّات انسان است بر می شماریم كه این ارزشها چیست؛ آنگاه باید ببینیم كه از متون اسلامی چه دلیلی بر فطری بودن اینها می توانیم به دست آوریم؟ آیا ما از قرآن و از متون اسلامی می توانیم دلیل بیاوریم كه خیرهای اخلاقی هم یك سلسله اموری در سرشت انسان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 469
است؟ آیا از آیه ی كریمه ی «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها `فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» [4] می توانیم برای یك سلسله فطریّات در باب مسائل اخلاقی استفاده كنیم؟ یا از همان آیه ی «هَلْ جَزاءُ اَلْإِحْسانِ إِلاَّ اَلْإِحْسانُ» [می توانیم چنین استفاده ای كنیم؟ ] معمولاً در جایی كه قرآن سؤال می كند، پاسخ را از فطرت مردم می خواهد؛ می خواهد بگوید چیزهایی است كه اینها در نهاد مردم هست و هر كسی اینها را می داند. در جلسات آینده در ضمن بحث، به برخی سؤالات پاسخ خواهیم گفت.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 470

[1] . الرحمن/60.
[2] . این بحث «ارزش» هم از آن بحثهای بسیار جالب است كه اگر فرصت كنیم آن را مطرح می كنیم.
[3] . از آن جهت كلمه ی «ارزش» را به كار برده اند كه در واقع خواسته اند بگویند اینها «واقعیّت» نیستند ولی انسان به حسب قرارداد به اینها اعتبار داده است؛ امری هم كه ما به حسب قرارداد و اعتبار برایش ارزش قائل بشویم در واقع هیچ است. این مثل آن است كه ما برای یك اسكناس هزار تومانی به حسب قرارداد ارزشی قائل هستیم كه مثلاً اگر این اسكناس را بدهیم می توانیم یك تن گندم بگیریم. اگر این قرارداد و اعتبار را بگیرند این اسكناس با یك صفحه ی كاغذ فرقی ندارد، حال اسمش را هر چه می خواهند بگذارند.
[4] . شمس/8.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است