گفتیم که این بحث در اصطلاح حکما پیرامون این است که آیا ماهیت
واجب الوجود عین انیت و وجودش است یا ماهیتش با وجودش تفاوت دارد.
گاهی نیز چنین تعبیر می کنند که آیا واجب الوجود ماهیت دارد یا ندارد. هر دو تعبیر
تقریباً یک مقصود و یک منظور را می فهماند. البته این تعبیر دوم بیشتر ناشی از این
است که کلمه «ماهیت» اکثر به معنای «چیستی» گفته می شود که در مقابل «وجود»
و «هستی» می آید. در کلمه ی «ماهیت» ، «ما» را «ما» ی استفهامیه می گیریم و
می گوییم «ما هی هی» یا «ما هو هو» این چیست، یا آن چیست. از «این چیست»
یک مصدر ساخته اند به این صورت که یک «تا» ی مصدری اضافه کرده اند و
«ماهیت» ساخته شده است. اگر ماهیت را به معنای چیستی بگیریم، در اینجا باید
چنین تعبیر کنیم که «واجب الوجود لا ماهیة له» زیرا چیستی داشتن به این معناست
که بشود او را تحدید کرد و برایش حد معین نمود. تعیین حد هم به معنای این است
که داخل در یک مقوله از مقولات باشد که وجود عارض آن شده است.
ولی همین کلمه ی «ماهیت» گاهی به معنای «مابه الشی ء هُوَ هُوَ» به کار برده
می شود. در این صورت «ما» به معنی «ما» ی استفهامی نیست، بلکه «ما» ی موصوله
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 147
است، که عبارت چنین می شود: «الذی به الشی ء هو هو» یعنی آن چیزی که مناط
هویت شئ است، مناط تحقق شئ است. اگر ماهیت را به این معنا بگیریم، آن وقت
نمی گوییم که «واجب الوجود لا ماهیة له» بلکه می گوییم «له ماهیةٌ» ولی «ماهیته
عین وجوده، هی عین تحققه» . پس اگر در بعضی تعبیرات بگوییم: «واجب الوجود
لا ماهیة له» ماهیت به معنای «الذی یقال فی جواب ماهو» را از واجب نفی می کنیم،
و اگر در بعضی تعبیرات بگوییم: «له ماهیةٌ و ماهیته وجوده» ماهیت به معنی «مابه
الشئ هو هو» را برای واجب اثبات می کنیم. حکما هر دو تعبیر را می آورند و در
کلمات آنها هست؛ باید برای ما روشن باشد.