حاجی مطلب را به این شكل بیان كرده است كه می گوید عارض بر سه قسم
است
[1]:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 395
1. عارضی كه ظرف عروض آن عارض بر معروض خودش و ظرف اتصاف آن
معروض به عارض هر دو خارج است. می گوید این گونه عارضها معقولات اولیه
هستند، مثل اینكه بگوییم «زید قائم» كه «قیام» عارض بر زید است. عروض قیام بر
زید در ظرف خارج است و زید هم در ظرف خارج متصف به قیام است؛ یعنی اگر از
ما بپرسند این قیام كه عارض شده است بر زید، در كجا عارض شده است؟ می گوییم
در خارج، و اگر از ما بپرسند زید در چه ظرفی متصف به قیام است؟ می گوییم در
خارج.
2. عارضی كه ظرف عروضش بر معروض و ظرف اتصاف معروض به آن عارض
هر دو ذهن است، مثل كلیت كه عارض انسان است. كلیت در ظرف ذهن عارض
انسان می شود. كلیت یك امر عینی نیست. انسان یك امر عینی است نه كلیت. كلیت
انسان امری است ذهنی و این كلیت هم در ظرف ذهن عارض انسان می شود. پس
معروض كلیت، انسان ذهنی است نه انسان خارجی، و انسان هم در ظرف ذهن
متصف به كلیت است؛ انسان در ظرف خارج اصلا متصف به كلیت نیست.
3. عارضی كه ظرف عروض آن عارض بر معروض ذهن باشد و ظرف اتصاف
معروض به عارض خارج باشد. ما اشیائی داریم كه اینها در ذهن بر معروض خود
عروض پیدا می كنند، در خارج عروضی نیست ولی معروض در ظرف خارج متصف
به اینها می شود. در خارج عروضی نیست، زیرا عارض وجودی در خارج غیر از
وجود معروض خودش ندارد. اگر عارض در ظرف خارج یك وجودی می داشت و
یك امر عینی خارجی می بود و وجود او به نحوی غیر از وجود معروض می بود و در
ظرف خارج مثل هر عارض دیگری بر معروض خودش حلول می كرد همان حرف
را می زدیم كه در قسم اول گفتیم، ولی اینجور نیست، هیچ وجودی در ظرف خارج
ندارد. با اینكه وجودی در ظرف خارج ندارد معذلك معروض در ظرف خارج
متصف به این عارض است و این یك مسأله ی معمّاوشی است كه شی ء در خارج
متصف به امری باشد كه آن امر در خارج وجود ندارد، موصوف در خارج متصف به
صفتی باشد كه آن صفت در خارج وجود ندارد. ذهن انسان در ابتدا نمی تواند چنین
مطلبی را قبول كند كه الف متصف به باشد در حالی كه ب كه صفت الف
است در خارج وجود نداشته باشد، ولی می گویند كه چنین چیزی هست.
این، تعبیری بود كه حاجی از مطلب كرده است. بعد هم آمده است این را با یك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 396
امر دیگری كه یك اصل منطقی است تطبیق كرده است.
[1] البته به حسب احتمال عقلی چهار قسم را می توان فرض كرد كه سه قسم آن همان است كه در متن ذكر شده
است و قسم چهارم كه فقط فرض و غیر معقول است عكس قسم سوم است یعنی عارضی باشد كه ظرف
عروضش بر معروض خارج باشد و ظرف اتصاف معروض به آن عارض ذهن باشد.