مقصود این است كه اگر ما دو شی ء داشته باشیم كه این دو شی ء با یكدیگر یك
وحدتی داشته باشند و یك كثرتی، یعنی به یك اعتبار واحد باشند و به یك اعتبار
كثیر، ما می توانیم یك بار جهت وحدت را لحاظ كنیم كه می شود اعتبار لا بشرطی
و یك بار جهت كثرت را لحاظ كنیم كه می شود اعتبار بشرط لایی. از خصوصیات
ذهن انسان این است كه دو شی ء ملابس با یكدیگر را كه به نحوی با یكدیگر
هم آغوشی دارند و دست در گردن یكدیگر هستند گاهی ایندو را به صورت یكی
می بیند و گاهی ایندو را از یكدیگر جدا می بیند، و این زیاد هم هست، حتی در سطح
ادبیات كه دایره ی بسیار وسیعی دارد.
می گویند تمام اسنادهای مجازی ما از این قبیل است. یك كاری را كه یك
فرمانده به وسیله فرمانبرهای خودش انجام می دهد كه این كار عمل مستقیم
فرمانبرهاست، چون منبعث از فرمان او و اینها تحت اراده و حكم او هستند و فرمان
او و رأی و فكر او بوده است كه سبب این كار شده است لذا این كار را شما به او
نسبت می دهید. می گوییم نادر هندوستان را فتح كرد و حال آنكه نادر فتح نكرده
است لشكر نادر بوده كه فتح كرده است یعنی اینجا نادر و لشكرش یكی هستند،
«نادر فتح كرد» و «لشكر نادر فتح كرد» یكی است، چه فرقی می كند؟ معلوم است كه
نادر كه فتح كرد با لشكرش فتح كرد؛ حالا اینكه لشكر فتح كرد یا نادر فتح كرد هر
دو را ما یك امر حساب می كنیم.
در امور عقلی بیشتر از اینها وحدت و یگانگی وجود دارد. مثلا اگر جسمی
داریم و بیاضی، ایندو با یكدیگر نوعی اتحاد دارند؛ یعنی در واقع این بیاض
مرتبه ای از مراتب وجود جسم است كه به یك اعتبار این جسم با بیاضش و همه
اعراضش شی ء واحد است نه اشیاء؛ یعنی وقتی می گوییم «این جسم» یعنی این
جوهر متكمّم متكیّف متعیّن ذی وضع؛ مجموعش یك شی ء است؛ كما اینكه وقتی
می گوییم «زید» یعنی این جوهر با این مشخصات و با این خصوصیات و با این
وضع و با این اضافه، كه پسر عمرو بودن هم جزء اوست، رنگش چنین است هم
جزء اوست، شكلش چنین است هم جزء اوست، همه ی اینها در مفهوم «زید» مندرج
است. وقتی كه می گوییم «زید» یعنی این جوهر با همه ی این مشخصات؛ همه ی این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 477
مجموع را یك واحد می گیریم.
یك وقت هم ذهن تجزیه می كند؛ جوهر زید را كنار می گذارد و كیفیت زید را نیز
كنار می گذارد، چون در عین اینكه اینها یكی هستند یعنی مجموعا یك چیزند و با
آن اعتبار این اعراض مراتب همان جوهرند ولی در مرتبه ی دیگر و با اعتبار دیگر
جوهر جوهر است و عرض عرض.
«اعتبار و نظر بشرط لایی» یعنی اعتبار تجزیه ی ذهنی در مورد اموری كه در واقع
نوعی اتحاد وجودی دارند ولی ذهن اینها را در حالی كه از هم جدا هستند می بیند.
«اعتبار و نظر لا بشرطی» یعنی همه ی آنها را به صورت یك واحد و یك چیز
دیدن و دیگر عرضش را از جوهرش و این عرض را از آن عرض و آن عرض را از
این عرض جدا ندیدن، بلكه همه را به صورت یك واحد دیدن. اصلا در اینجا معنی
«لا بشرط» یعنی تجزیه نشده، كه از این جهت خیلی شبیه است به كمیات كه گاهی
همین مثال كمیات را هم در این مورد ذكر می كنند.
در كمیات هم شما همیشه دو لحاظ می كنید. یك واحد كمیت كه ما داریم مثلا
طول این یك متر، گاهی همه ی این یك متر را به یك نظر می بینید؛ اینجا دیگر حساب
انقسام و جزء و این حرفها نیست، همه را یك واحد می بینید. یك وقت هم ذهنتان
این واحد را تجزیه می كند به نیمه ی این طرف و نیمه ی آن طرف؛ یعنی نیمه ی این طرف و
نیمه ی آن طرف هم واحد است هم كثیر؛ واحد است چون یك واقعیت واحد است؛
كثیر است به این معنا كه این قابلیت را دارد كه ذهن آن را تقسیم كند به نیم این طرف
و نیم آن طرف. این نیم این طرف را كه شما می بینید یك وقت از آن نظر می بینید كه
همه ی این یك چیز است كه وقتی آن را می بینید انگار همه ی شی ء را دیده اید؛ و
یك وقت از این نظر می بینید كه این نیمه در مقابل آن نیمه قرار گرفته
است.