بعد حاجی به مسأله ی دیگری اشاره می کند و می گوید:
وَاِنَّما فاضَ اتِّصالُ کَوْنِ شَی ء
وَمَثَلُ الَْمجْعولِ لِلشَّی ءِ کَفَیْ ء
این «و انّما فاض اتّصال کون شی ء» جواب یک شبهه ای است نظیر آن شبهه ای که
در مورد احتیاج ممکن به علت می گفتند، منتها در آن شبهه می گفتند ممکن اصلا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 180
احتیاج به علت ندارد و در این شبهه می گویند: نه، ممکن در حدوث احتیاج به علت
دارد ولی در بقا دیگر احتیاج به علت ندارد؛ چرا؟ برای اینکه در حالت بقا فرض این
است که معلول موجود شده است؛ اگر این موجود حالا احتیاج به علت داشته باشد
معنایش این است که علت بخواهد وجود این موجود را وجود قرار دهد و این
تحصیل حاصل است. و به بیان جامعتر: آیا علت در وجودی که قبل از حال بقا
حاصل است تأثیر می کند یعنی موجود را موجود می کند یا در وجود جدیدی که
می خواهد حادث شود تأثیر می کند یعنی معدوم را موجود می کند؟ اگر شق اول باشد
تحصیل حاصل است و اگر شق دوم باشد تناقض است.
جواب این است که شی ء اگر بقا داشته باشد وجودش در آنِ قبل با وجودش در
آنِ بعد دوتاست، «دو تا» به این معنی که یک وجود متصل ممتد است که مرتبه ی آنِ
اول با مرتبه ی آن دوم دوتاست، با مرتبه ی آن سوم سه تاست، با مرتبه ی آن چهارم
چهارتاست. پس علت در وجود جدید تأثیر می کند ولی این وجود جدید استمرار و
اتصال همان وجود اول است نه امری منفصل از وجود اول.
عین این مسأله درباب حرکت هم می آید. درباب حرکت یک وقت می گوییم
حرکت احتیاج به علت ندارد، و یک وقت می گوییم حرکت در حدوثش احتیاج به
علت دارد ولی در بقائش احتیاج به علت ندارد. جواب این است که حدوث و بقا
فرق نمی کند. اگر شما بگویید مرتبه ی اول حرکت احتیاج به علت دارد اما مرتبه ی دوم
احتیاج به علت ندارد چون فرض این است که حرکت موجود است، جواب این
است که در آنِ اول مرتبه ی اول از حرکت موجود است، در آن دوم مرتبه ی دوم
می خواهد موجود شود.
بنابراین وجود اتصالی این شی ء احتیاج به علت دارد و درواقع معلول که باقی
است علت دائماً درحال فیضان است. نه این است که علت در یک «آن» معلول را
ایجاد می کند، بعد دیگر وجود معلول ادامه پیدا می کند. نه چنین است که ایجاد در
«آن» صورت می گیرد و وجود در زمان ادامه پیدا می کند. فرض این است که ایجاد و
وجود هر دو یکی است، پس همان طور که وجود ادامه دارد ایجاد هم ادامه دارد؛
یعنی بقای وجود یک شی ء عین بقای ایجاد یک شی ء است. الآن هم عالم به دلیل
اینکه باقی است دائماً درحال خلق شدن است. وجود باقی عین ایجاد باقی است.
پس این معنی ندارد که شما خیال کرده اید یک شی ء که موجود شد همان شی ءِ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 181
موجود شده می خواهد موجود شود و بعد می گویید: این که موجود شده است!
جواب این است که این شی ء در آنِ اول موجود شده است، در آن دوم که همان
موجود شده ی اول نیست، مرتبه ی دیگری از وجود آن است که ادامه پیدا می کند. پس
یک وجود دائم است و یک ایجاد دائم
[1]. بنابراین این اشکال هم در اینجا بکلی
بی معنی است.
[1] . - همان مسأله ی خلق مدام می شود.
استاد: همان مسأله ی خلق مدام است که البته بیشتر عرفا می گویند.
- بعضی از مسائل درک مثالهایش کمی مشکل است.
استاد: نه، البته این مثالها مثالهای فلسفی نیست. عمده این است که اصل آن مطلبی که
درباب جعل و مجعول و جاعل گفتیم مورد توجه قرار گیرد.
- آن که کاملا حل شد.
استاد: آن اگر حل شود اینها دیگر خود به خود حل می شود.
- مثلا ساختمان، معلول یک بنّاست و در بقائش نیازمند به بنّا نیست.
استاد: حالا عرض می کنیم. اتفاقاً به این مطلب می رسیم.