اکنون که این دو مقدمه را دانستیم از اینجا معلوم می شود که فرق امکان ذاتی و
امکان استعدادی در این است که اگر ما مثلاً انسان را به صورت یک ماهیت کلی
درنظر بگیریم و وجود را هم به صورت یک مفهوم مطلق درنظر بگیریم، یعنی نه
انسان را انسان خاص در نظر بگیریم و نه وجود را یک نوع خاص از وجود درنظر
بگیریم، با امکان ذاتی سر و کار خواهیم داشت و این قضیه به صورت کلی درست
است که انسان ممکن الوجود است. اما وقتی که از این عالم کلی و مبهم می خواهیم
خارج شویم با مسأله ی امکان استعدادی مواجه خواهیم بود. اینجاست که می پرسیم:
انسان ممکن الوجودی است به چه نوع وجودی؟ می گوییم به وجود جوهری نه
وجود عرضی. چه نوع جوهری؟ جوهری که حالّ در جوهر دیگر باشد یا جوهری
که حالّ در جوهر دیگر نباشد؟ می گوییم: امکان «وجود حلولی» در جوهر دیگر
دارد. حال آیا آن جوهر دیگر هر جوهری که باشد مانعی ندارد یا باید یک جوهر
معیّن باشد؟ آیا همین که جوهر شد کافی است؟ نه، این جوهر باید مثلاً از نوع نطفه ی
یک انسان باشد با این مشخصات. تازه قضیه از این هم جزئی تر می شود، زیرا آن
چیزی که وجود پیدا می کند انسان مطلق که نیست؛ این انسان خاص است؛ یعنی این
«زید» است که بعد به وجود می آید؛ این «عمرو» است که بعد به وجود می آید. این
انسان خاص امکان وجودش در همین ماده ی خاص است ولیس الاّ.
پس امکان ذاتی را وقتی که از ناحیه ی موضوع، کوچک و کوچکتر و کوچکتر
می کنیم یعنی در واقع نحوه ی وجود را دقیق و دقیقتر و دقیقتر می کنیم و بعد می آوریم
روی وجود، به امکان استعدادی می رسیم، بعد می بینیم فقط این باقی می ماند که
همیشه یک شی ء خاصِ خاص امکان وجود یک شی ء خاصِ خاص را دارد. این
همان رابطه ای است که میان وجودات است.
پس امکان استعدادی از وجود سرچشمه می گیرد، ولی امکان ذاتی در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 229
آنجاست
که ماهیت را به طور مبهم و کلی درنظر می گیریم و وجود را هم به عنوان یک مفهوم
مطلق درنظر می گیریم. آیا انسان ممکن الوجود است؟ بله، یعنی کلیِ انسان قطع نظر
از اینجا، آنجا، این فرد، آن فرد، ممتنع الوجود نیست؛ واجب الوجود هم نیست؛ حرف
درستی هم هست. اما این انسان که ممتنع الوجود نیست و واجب الوجود هم نیست و
اکنون می خواهد وجود پیدا کند به چه نوع وجودی می تواند وجود پیدا کند؟ به هر
نوع وجودی؟ نه، به یک نوع وجود خاص، به وجود جوهری نه وجود عرَضی، به
وجود امکانی نه وجود وجوبی مثلاً. باز آیا این وجود جوهری باید وجود حلولی
باشدیا وجود غیرحلولی؟ باید وجود حلولی باشد. آیا این وجود حلولی در هر
ماده ای امکان وجود دارد؟ نه، در ماده ی خاص، در نطفه ی انسان نه در غیر نطفه ی انسان.
اکنون که در نطفه ی انسان امکان وجود دارد آیا در نطفه ی هر انسانی امکان وجود دارد؟
آیا «عمرو» هم از این نطفه می تواند به وجود بیاید، «زید» هم از این نطفه می تواند
به وجود بیاید، یا از هر نطفه ای یک انسان خاص به وجود می آید؟ از هر نطفه ای یک
انسان خاص به وجود می آید. آخرش مسأله برمی گردد به یک نسبت خاص میان دو
وجود.