اما در قضیه ی ذهنیه اشكال چندانی نیست. قضیه ی ذهنیه قضیه ای است كه محمول
فقط در ظرف ذهن عارض موضوع می شود و موضوع هم در ظرف ذهن متصف به
محمول است. اصولا اشیاء در ظرف خارج به اعتبار وجود خارجی یك سلسله
احكام و عوارض دارند و اشیاء احیانا در ظرف ذهن یك سلسله احكام و عوارض
دیگری دارند كه مخصوص ذهن است، یعنی این احكام را در بیرون از ذهن و در
خارج ندارند. احكامی كه در منطق محل بحث است كه آنها را «معقولات ثانیه»
می گویند همه عوارض ذهنی ماهیاتند؛ یعنی ماهیات در ظرف ذهن از آن جهت كه
وجودشان وجود ذهنی است دارای این احكامند؛ در خارج چون نحوه ی وجودشان
خارجی است دارای این احكام نیستند. پس وجود ذهنی یك سلسله احكام
مخصوص به خود دارد و وجود عینی هم یك سلسله احكام دیگر مخصوص به
خود. حال كه چنین است یعنی ماهیات به اعتبار آنكه در ذهن هستند و به
اعتبار وجود ذهنی شان یك سلسله احكام مخصوص به خود دارند ما قضیه ای
تشكیل می دهیم كه مصداق این قضیه همین ماهیات در ذهن است، یعنی این قضیه
بیان كننده ی حالت ماهیت است در ذهن، مانند اینكه می گوییم: «انسان در ذهن كلی
است» . كلیت یعنی عمومیت، یعنی قابلیت انطباق بر كثیر. این خصلت متعلق به
وجود ذهنی ماهیت است؛ یعنی ماهیت در ذهن چنین وضعی پیدا می كند كه قابلیت
انطباق بر كثیر دارد. این قابلیت انطباق بر كثیر را ما «كلیت» می نامیم. ماهیت در
خارج كلیت ندارد، یعنی قابلیت انطباق بر كثیر ندارد. ماهیت در خارج یعنی وجود
همین فرد؛ فرد خارجی هیچ وقت قابلیت انطباق بر كثیر ندارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 616
حال این قضیه ی ما كه می گوییم: «انسان كلی است» مصداقش چیست؟ مصداقش
انسانها در ذهنهاست. هر انسان در ذهن، وجود ذهنی انسان خارجی است و از
همین جهت است كه به او می گوییم «وجود ذهنی» ؛ یعنی انسان در ذهن در مقایسه با
مصداقش در خارج وجود ذهنی آن است، ولی خود «انسانها در ذهنها» در مقایسه با
این قضیه كه می گوییم: «انسان كلی است» مصداق این قضیه است. آیا مصداق این
نیست؟ بله، مصداق این است؛ یعنی وجود عینی این است. اصلا وجود عینی
هر چیزی یعنی مصداق خود او.
به تعبیر دیگر، شما انسان خارجی را كه تصور می كنید، این انسانی كه در ذهن
شماست وجود ذهنی آن انسان خارجی است. بار دیگر برمی گردید و خود انسان در
ذهن را تصور می كنید. آیا می توانید این كار را بكنید یا نه؟ بله، می شود این كار را
كرد. می شود شما یك تصور ثانوی كرده و انسان در ذهن را تصور كنید. آن وقت
«انسان در ذهن» مصداق این انسانی است كه بار دوم در ذهن شما آمده است.
«مصداق اوست» یعنی وجود عینی اوست. همان كه خودش وجود ذهنی افراد
خارجی بود حالا می شود وجود عینی این تصور ثانوی شما.
ما مثالهای بسیاری داریم: قضایایی كه در علوم مختلف هست؛ در فلسفه هست،
در هندسه هست، در طبیعیات هست و در همه علوم دیگر هست، یك سلسله
قضایایی است كه ذهن انسان برای علوم مختلف می سازد؛ بعد به عنوان یك شخص
منطقی می گوید: «جمیع قضایایی كه در ذهن تشكیل می شود یا حملیه است یا
شرطیه» . در اینجا این قضایا- كه خود قضایا وجود ذهنی یك سلسله واقعیات
عینی خارجی است- مصداقهایی برای یك قضیه ای شده اند كه یك منطقی ساخته
است كه می گوید: «القضیّة إما حملیة و إما شرطیة» . آن قضایا مصداقهای این قضیه و
وجود عینی این قضیه اند.
آیا صادق بودن این قضیه كه می گوییم: «القضیة إما حملیة و إما شرطیة» به
چیست؟ صادق بودنش به این است كه قضایایی كه در اذهان علما- علمای هر
علمی- هست واقعا چنین باشد كه یا حملی باشد یا شرطی. پس این قضیه هم ملاك
صدقش مطابقتش با واقع خودش است، منتها واقع او این است. بنابراین هیچ فرقی
از این جهت میان قضیه ی خارجیه و حقیقیه از یك طرف (به قول حاجی) و قضیه ی
ذهنیه از طرف دیگر نیست؛ یعنی هر قضیه ی ذهنیه همان گونه مطابق با واقع و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 617
نفس الامر است كه قضیه ی خارجیه مطابق با واقع و نفس الامر است، ولی «واقع كلّ
شی ء و مصداق كلّ شی ء بحسبه» . وقتی من قضیه ای تشكیل می دهم كه این قضیه از
قضایایی كه در اذهان است حكایت می كند، در اینجا نباید انتظار داشته باشیم كه
این قضیه ی من با اعیان خارجی انطباق داشته باشد، چون قضیه ی من از آنها حكایت
نمی كند. قضیه ی من از قضایای اذهان حكایت می كند و راست بودنش به این است كه
آنچه كه در اذهان است به این شكل باشد. پس این قضیه مطابق با واقع و نفس الامر
است و ملاك صدقش هم مطابقت با واقع و نفس الامر است. بنابراین لزومی ندارد كه
ما در اینجا كلمه ی «نفس الامریه» بیاوریم. اما اینكه «نفس الامریه» یعنی چه، بعد
درباره اش سخن می گوییم.
پس ما در باب قضایای ذهنیه هم همین حرف را می زنیم و می گوییم هر قضیه ی
ذهنیه ای هم مانند قضیه ی خارجیه صدقش به این است كه با واقع عینی خودش
مطابقت داشته باشد ولی «واقع كلّ شی ء بحسبه و عینیة كلّ شی ء بحسبه» . در مقام مثال
مثل این است كه به قول اصولیون یك وقت لحاظ می كنید «خارج» را و یك وقت
لحاظ می كنید «لحاظ» را، یعنی لحاظ می شود ملحوظ شما. هر لحاظ نسبت به
خارج لحاظ است ولی نسبت به لحاظ ثانوی كه خود لحاظ را لحاظ كرده اید شده
است «ملحوظ» . پس این مطالب اشكال و ابهامی ندارد
[1].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 618
[1] . - پس به این ترتیب جواب اگوست كنت هم در مورد علوم تجربی و آزمایشی داده می شود.
استاد: بله، جوابش داده می شود؛ جواب همه ی اینها داده می شود.
- او می گوید چون قضایای این علوم ذهنی هست دیگر نمی توانیم بگوییم ملاك حقیقت مطابقت با واقع است.
استاد: تازه اگر ما فرض كنیم ذهنی باشد! اشكال آنجاست كه به آن نحو كه او می گوید
«ذهنی» نیست؛ چون ما می گوییم قضیه ی ذهنی آنی است كه از اذهان حكایت می كند؛
مطابقتش با واقع این است كه اذهان همان گونه باشد كه ما نقل كرده ایم. مثلا اگر ما
بگوییم: «كل قضیة فهو حملیة» ما یك قضیه كاذبه ای گفته ایم، چون همه قضایایی كه در
اذهان تشكیل می شود حملیه نیست. اگر بگوییم: «كل حملیة هو یرجع الی شرطیة» باز دروغ
گفته ایم؛ همه ی حملیه ها كه در اذهان هست به شرطیه برنمی گردد. اما اگر حرف راسل و
امثال وی را قبول كردیم و گفتیم بعضی از حملیات به شرطیه برمی گردند، این قضیه
صادق است؛ یعنی اگر حرف راسل درست باشد این قضیه صادق است. پس واقعیت هر
چیزی به حسب خودش است.
- بعضی «واقع» را فقط همین وجود اشیاء گرفته اند.
استاد: بله، وجود عینی اشیاء گرفته اند. این اشتباه است؛ یعنی توجه نكرده اند كه ذهنیت
یك امر مقایسه ای است؛ یعنی یك امر با مقایسه با آن چیزی كه از آن حكایت می كند ذهنی است ولی خودش فی حد ذاته یك واقعیت است و لهذا یك ذهن می تواند از این
واقع حكایت كند. وقتی من می گویم: «كل نار حارّة» این قضیه نسبت به نار خارجی ذهنی
است؛ ولی همین قضیه كه «كل نار حارّة» نسبت به این قضیه كه می گویم: «كل قضیة اما
حملیة و اما شرطیة» یك عینیت است، چون ذهنیت یك امر مقایسه ای است؛ یعنی
یك امر نسبت به یك چیز ذهنی است، خود همان امر نسبت به چیز دیگر عین واقع
است.