اگر می گوییم ظرف عروض اینها ذهن است مقصود این است که ما برای اینها در
خارج وجودی و مصداقی جدا از وجود معقولات اولیه پیدا نمی کنیم، حتی به
صورت یک عرض هم برای آنها مصداق و وجود پیدا نمی کنیم؛ یعنی اینها چیزی
نیستند که در خارج در کنار معقولات اولیه چه به صورت مستقل و چه به صورت
یک حالت خارجی برای آنها وجود داشته باشند. به صورت مستقل وجود داشته
باشند مثل اینکه انسان در خارج وجود دارد، حجر هم در خارج وجود دارد ولی به
صورت مستقل از او. به صورت حالت برای معقولات اولیه وجود داشته باشند مثل
اینکه انسان در خارج وجود دارد، رنگ انسان هم در خارج وجود دارد ولی رنگ
انسان به صورت یک حالتی است در کنار انسان که ضمیمه شده است به انسان؛
یعنی رنگ انسان وجودش عین وجود انسان نیست بلکه به صورت یک حالتی
برای انسان است. و یا مثل قیام انسان. قیام انسان عین ذات انسان نیست بلکه یک
حالتی است که در خارج بر انسان عارض می شود؛ و یا مثل گرمی برای آب. گرمی
آب عین ذات آب نیست ولی جدا از آب هم نیست بلکه یک حالتی است که عارض.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 282
می شود بر آب، یک حالتی است که این حالت ضمیمه می شود به ذی الحالة.
اما این معانی- که داریم درباره ی آنها بحث می کنیم- این طور نیستند. اینها نه
وجود مستقل و بی نیاز از اشیاء دیگر دارند و نه حتی به صورت یک حالتِ
ضمیمه شده به اشیاء در خارج وجود دارند. پس اینها چگونه اند؟