حال كه وجود محمولی و وجود رابط را دانستیم می گوییم مقصود ما از
«اتصاف» وجود رابط است و مقصودمان از «عروض» وجود محمولی است. آن
وقت می گوییم:
1. یك وقت هست عروض و اتصاف هر دو در خارج است؛ یعنی محمول ما در
خارج وجودی دارد و موضوع هم در خارج متصف به اوست یعنی ظرف وجود
رابط هم خارج است. «زید قائم است» از این قبیل است.
2. یك وقت هست كه محمول ما وجودش در ذهن است و ما هم می خواهیم در
همان ذهن میان موضوع و محمول رابطه برقرار كنیم، ظرف وجود رابطش هم
می شود ذهن، مانند اینكه می گوییم: «انسان كلی است» . كلیت، وجودش در ذهن
است، انسان هم در ذهن متصف به كلیت است؛ یعنی هم «هستش» در ذهن است هم
«استش» در ذهن است.
3. ولی یك وقت هست كه «است» در خارج است، ولی «هست» ی در خارج
نیست، هستش در ذهن است. اینها معانی و مفاهیمی هستند كه از خود ما بازائی جدا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 402
از موضوع ندارند چون ما بازاءشان نفس همان موضوع است؛ یعنی همان شیئی كه
مصداق موضوع است مصداق محمول است، نه اینكه موضوع مصداقی دارد و
محمول هم مصداقی دارد كه در خارج عارض بر موضوع است. محمول، مفهومی
است كه از حاقّ ذات موضوع انتزاع شده است؛ یعنی همان ذات موضوع به نحوی
است كه عقل می تواند تكثیر كند و یك مفهوم دیگر هم از آن بگیرد، مثل زوجیت
برای اربعه.
زوجیت برای اربعه این گونه نیست كه ما در ظرف خارج 4 داریم و زوجیت یك
امری است كه در خارج به 4 چسبیده است، همان طور كه سفیدی به جسم چسبیده
است؛ نه، خود عدد 4 چیزی است كه ذهن از حاقّ ذات او در خارج یك معنی دیگر
را انتزاع می كند. پس زوجیت در خارج وجودی ماوراء وجود موضوع ندارد، ولی
در ذهن یك وجود ذهنی جدا دارد. در ذهن تصور ما از اربعه غیر از تصور ما از
زوجیت است. بنابراین چون زوجیت در خارج هیچ وجود محمولی و هیچ وجودی
جدا از وجود موضوع ندارد و وجودش عین وجود موضوع است لذا می گوییم
وجود محمولی اش فقط در ذهن است، و چون ما می گوییم در خارج 4 متصف است
به زوجیت، لذا می گوییم وجود رابطش در خارج است.
حالا كه ما این مطلب را دانستیم می توانیم اجمالا به یك سلسله قضایا پی ببریم
كه در این قضایا ما حكم می كنیم به ثبوت یك محمولی از برای یك موضوعی كه
خود موضوع ثابت است ولی محمول ثابت نیست؛ محمولی كه ثابت نیست، برای
موضوع، ثابت است. این است كه می گویند: «ثبوت شی ء لشی ء فرع ثبوت المثبت له
لا الثابت» . دلیلش هم همین است كه ما از این گونه مثالها یعنی از این مفاهیم انتزاعی
و عدمی زیاد داریم كه ما حكم می كنیم به ثبوت همه ی این معانی و مفاهیم برای
موضوعاتشان در خارج در حالی كه خود این معانی در خارج هیچ وجودی جز
وجود موضوع ندارند، یعنی همان وجود موضوع منشأ انتزاع این معنا شده است.
این است مقصود ما از اینكه می گوییم یك شی ء ظرف عروضش ذهن و ظرف
اتصافش خارج باشد.
بنابراین لفظ «عروض» و لفظ «اتصاف» صرفا یك اصطلاح است و اگر ما
می گوییم «ظرف عروض» و «ظرف اتصاف» نظرمان به وجود محمولی و وجود
رابط است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 403
نتیجه: وقتی كه ما مطلب را به این شكل تقریر كنیم قهرا آن ایراد دوم كه بر بیان
حاجی وارد بود حل می شود، چون آن اشكال دوم بر این اساس بود كه از عروض و
اتصاف همان معنای اوّلی عرفی اش را درك كنیم كه عروض یعنی نسبت محمول به
موضوع و اتصاف یعنی نسبت موضوع به محمول، آنگاه بگوییم اینكه دو نسبت
نیست كه شما این حرف را می زنید؛ و اگر ما گفتیم این معنای اوّلی عروض و اتصاف
است ولی در اینجا یك اصطلاح خاص است و به حسب اصطلاح خاص مانعی
ندارد كه این حرف را بزنیم، قهرا این اشكال دوم مرتفع می شود.
ولی اشكال اول كه مقسم را عارض قرار داده است و تعریف شی ء به اخص كرده
است بر حاجی وارد است و سر جای خود باقی است؛ مسأله ی معقولات اولی منحصر
به عارضها نیست كه بیاییم به این شكل تقسیم كنیم.