اولاً من معذرت بخواهم، امروز گرفتاری پیدا كردم فرصت پیدا نكردم كه یك مطالعه ی جدیدی روی
مطالب بكنم، حالا یك مقداری همین قدر كه جلسه مان تعطیل نشود صحبت می كنیم.
بحثی درباره ی انتقال از دوره ی بردگی به دوره ی فئودالیسم شده است. چنین فرض شده است كه در
دوره ی بعد از دوره ی اشتراكیت كه برای اولین بار مالكیت خصوصی بر منابع تولید پیدا شده است
مشخِّص نظامی كه به وجود آمده رابطه ی بردگی و برده داری بوده است، كه برده دار همچنان كه مالك
مطلق منابع تولید بوده است- كه البته در آن وقت منبع اساسی زمین بوده- مالك مطلق برده ها هم
بوده است؛ یعنی آن برده ها هم برای او شی ء بودند نه شخص، به این معنا كه حقِ یك طرفی بوده،
یعنی این بر آنها ذی حق بوده است بدون آنكه آنها حقی بر این داشته باشند، به دلیل اینكه حتی
حق كشتن آنها را هم داشته است. همین طور كه انسان راجع به ثروت خودش مالك مطلق است
(اگرچه ما راجع به ثروت هم چنین اختیاری نداریم و اسراف و تبذیر جایز نیست) ، به عبارت دیگر
همچنان كه انسان نسبت به اشیائی كه مالك می شود مالك مطلق است و به اصطلاح عوامانه ی
معروف اگر دلم بخواهد اینها را تبدیل می كنم به یك گلوله و می زنم به دیوار چون اختیار مطلق
دارم، آنها هم نسبت به این برده ها اختیار مطلق داشتند. منشأ اصلی بردگی جنگها بوده و در ابتدا
در كنار این برده ها كه اول به رؤسای قبایل تعلق داشتند، افراد دهقانی هم وجود داشتند كه به طور
آزاد و خصوصی مالك قسمتی از زمین بودند و برای خودشان كار می كردند، ولی تدریجاً در اثر
احتیاجاتی كه پیدا می كنند (قرض می كنند و مقروض می شوند) مجبورند به اینكه هرچه دارند به
همان برده داران بدهند و تدریجاً بچه هایشان را هم بدهند و تدریجاً خودشان هم به صورت برده
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 655
درآیند. این یك دوره ای است كه مشخِّص اصلی اش این خصوصیت است.