بنابراین در پرتو ایده آلهای معنوی در شرایط عدالت اجتماعی است كه آن «ما» شدن و سوسیالیسم
به معنی واقعی به وجود می آید. البته بدون شك ماهیت «ما» شدن امر روحی و معنوی است. به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 732
قول مولوی جانها باید جانهای شیران خدا بشود. حدیثی را قبلاً خواندم كه شخصی به امام
كاظم علیه السلام گفت شیعیانِ شما در كجا زیاد هستند، چنین و چنان هستند. بعد حضرت فرمود: اینها
كه از ایشان تعریف می كنی در چه حد هستند؟ گفت خیلی مثلاً مؤمن اند خیلی چنان اند. فرمود: آیا
در این حد هستند كه اگر یكی از اینها احتیاج پولی پیدا كند نیازی نباشد از دیگری اجازه بگیرد،
برود پول از جیب او بردارد و خرج كند و آن هم هیچ ناراحت نشود، مثل این است كه خودش
خرج كرده؟ گفت: نه، در این حد كه نیست. فرمود: پس اینها با همدیگر برادر نیستند.
بنابراین هر دو لازم است. مثلاً این آیه ی قرآن را ببینید:
قُلْ. . . تَعالَوْا إِلی كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا. . . این آیه
مثل بخشنامه ی پیغمبر بود كه در اول بسیاری از نامه هایی كه حضرت به سران كشورها می نوشتند
این جمله هست:
قُلْ. . . تَعالَوْا إِلی كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ بیایید به سوی سخنی، پیشنهادی، حقیقتی
كه میان ما و شما متساوی است، یعنی چیزی نیست كه امتیازی از ما باشد بخواهیم بر شما تحمیل
كنیم یا امتیازی از شما باشد، نه به ما تعلق دارد نه به شما، به همه تعلق دارد و با همه نسبت
متساوی دارد.
أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اَللّهَ جز خدا هیچ معبودی نگیریم. خدا خدای همه است، نه خدای ماست
خدای شما نیست و نه خدای شماست خدای ما نیست.
وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَیْئاًهیچ چیزی را شریك
خدا قرار ندهیم. این آن جنبه ی معنوی قضیه است؛ یعنی همه در زیر لوای توحید جمع بشویم، همه
حق پرست و خداپرست بشویم.
وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اَللّهِ [1]. این قسمت دوم، رابطه ی اجتماعی افراد نسبت به یكدیگر است كه كسی دیگری را برده و بنده ی خودش قرار ندهد و خودش
را ربّ او حساب نكند. یعنی یكی ایده ی عالی معنوی خداشناسی و حق پرستی كه جانها در آنجا
متحد بشود، و دیگر تساوی عملی عینی اجتماعی كه انسانها با یكدیگر متساوی باشند؛ در این
شرایط، آن ما شدنِ به معنی واقعی محقق می شود.
بنابراین آن «ما» بودن واقعی نه، تنها با عرضه داشتن یك ایده ی معنوی محقق می شود و نه بدون
عرضه داشتن یك ایده ی معنوی واقعی برای انسانها با سلب كردن مالكیت پیدا می شود. به همین
دلیل در جاهایی كه خواسته اند با سلب مالكیت این مائیّت را به وجود بیاورند، غیر از [پیدا شدن ]
آن اشكالی كه عرض كردم لاینحل است
[2]، ارزشهای دیگر انسان كه برای او از مال و ثروت اگر بالاتر نباشد پایین تر نیست بكلی پایمال شد، مانند آزادی. برای انسانی كه ذره ای از حد حیوانیت
بالاتر آمده باشد آزادی (آزادی فكر، آزادی قلم، آزادی بیان، آزادی اجتماعی، حق اینكه
سرنوشتش دست خودش باشد، حق انتخاب مسكن و. . . ) ارزش فوق العاده ای دارد. انسان، تنها یك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 733
حیوان نیست كه اگر فقط شكمش را سیر كردیم دیگر همه ی كارها تمام است. الآن در این كشورهای
سوسیالیستی چون سوسیالیسم را تنها با همان سلب مالكیت تعبیر كرده اند یك رژیمهای پلیسی
مخوفی حكومت می كند كه از آزادی در آنجا كوچكترین خبری نیست و لهذا روشنفكرهای امروز
آن نوع زندگی را دیگر سوسیالیسم نمی شمارند. راسل سوسیالیسم را به گونه ای تعریف كرده كه آن
جنبه های معنوی قضیه مانند آزادی هم در آن باشد. می گوید سوسیالیسم عبارت است از مالكیت
مشترك زمین و سرمایه (تا این مقدار را ماركسیستها هم می گویند) تحت یك شكل دموكراتیكِ
حكومت (یعنی نه به نام دیكتاتوری پرولتاریا كه سیاهترین دیكتاتوری دنیاست. بعد یك قید دیگر
هم آورده است: ) «و مستلزم آن است كه تولید به منظور استفاده و نه سودجویی باشد و بعلاوه
تقسیم تولید به طور مساوی انجام گیرد. » این همه قید را در آن داخل كرده است.
تا اینجا مربوط به تعاریف سوسیالیسم بود كه قسمتهایی از آنها مشترك بود.
[2] [مقصود اشكالی است كه قبلاً گفتند اگر بنا باشد برای از بین بردن تعلقات، مالكیت ثروت از بین برود، باید مالكیت فرزند و زن هم از میان برود كه عملی نیست. ]