تعریف سوم از تاریخ این است كه تاریخ نه مربوط است به حوادث و وقایع گذشته چه به صورت
جزئی و چه به صورت كلی، و به عبارت دیگر تاریخ نه به معنای بودنهای جزئی و نه به معنای
قوانین كلیِ بودنهای جماعات است، بلكه به معنیِ شدن و صیرورت و حركت جامعه هاست. ما دو
جور تصور از جامعه ها می توانیم داشته باشیم. یكی اینكه بگوییم جامعه ها با اینكه قانونِ بودن
دارند ولی ثابتند، یعنی یكنواخت اند، تطور و تكامل ندارند؛ قهراً ما قوانین بودنشان را ذكر می كنیم.
از آن جهت، قوانینی كه ما برای جامعه ها ذكر می كنیم- كه در تاریخ علمی بود- مثل قوانینی است
كه ما برای حیوانات ذكر می كنیم كه مثلاً قانون زندگی اسب چنین است، قانون زندگی مرغ خانگی
چنین است، قانون زندگی ماهیها چنین است.
ولی یك وقت هست ما به یك مسئله ی جدیدی در باب جاندارها نائل می شویم، می گوییم كه
این جاندارها گذشته از اینكه الآن بالفعل هركدام نوعی هستند و قانونی دارند، آن مرغ خانگی
است، آن یكی اسب است، آن یكی شتر است، آن یكی كبوتر است، اینها از اول كه به این حال
نبوده اند و به این حال هم باقی نمی مانند. هركدامِ اینها قبلاً یك حالت دیگری داشته اند و به شكل
دیگری موجود بوده اند، حالا به این شكل موجودند، بعد هم به شكل دیگری درخواهند آمد. پس
اینها غیر از قانونِ بودن یك قانونِ شدن دارند، یعنی یك سیر تحولی و تكاملی را طی كرده اند. و
لهذا زیست شناسی خودش یك سلسله مسائل دارد، ترانسفورمیسمی كه در زیست شناسی هست
(یعنی قانون تكامل موجودات زنده) خودش یك مسئله ی علیحده است.
درباره ی جامعه ها هم چنین حرفی می شود گفت. جامعه هم به حكم اینكه یك موجود زنده است
یك موجود متطور متكامل است. این جامعه های انسانی امروز هیچ كدام در گذشته به این شكل
نبوده، در آینده هم به این شكل نخواهد بود. مراحلی از تطور و تكامل طی كرده اند. قانون تحول و
تكامل جامعه ها چیست؟ غیر از قانونِ بودنش است. جامعه ها تحت تأثیر چه عاملی متحول و
متكامل شده اند؟ اینجاست كه مسائل جدیدی مطرح می شود. عده ای می گویند عامل تصادف،
عده ای می گویند عامل قهرمانها، عده ای می گویند عامل نژاد، عده ای می گویند عامل جغرافیایی،
عده ای می گویند عامل فطرت و طبیعت انسانی، بعضی می گویند عامل مشیت الهی مافوق همه ی اینها،
عده ای می گویند جبر مادی تاریخ، تكامل ابزار تولید، كه این خودش یك مسئله ی جدیدی است كه
ما این را «فلسفه ی تاریخ» می نامیم.
پس ما سه نوع علم تاریخ داریم: علم تاریخ به معنای علم تاریخ نقلی، یعنی علم به حوادث
جزئی؛ علم تاریخ به معنای تاریخ علمی یعنی ضوابط كلی حاكم بر بودنهای جامعه ها؛ و علم
تاریخ به معنی علم به قوانینِ شدن و صیرورت و تحول جامعه ها كه ما این سومی را «فلسفه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 844
تاریخ» می نامیم. البته این اصطلاح را ما به كار می بریم، دیگران میان تاریخ علمی و فلسفه ی تاریخ
فرق نگذاشته اند در صورتی كه باید فرق گذاشته شود.
از این سه علم، درباره ی اوّلی همان مقداری كه بحث كردیم كافی است ولی درباره ی تاریخ علمی
و درباره ی آنچه كه فلسفه ی تاریخ نامیدیم باید از نظر آیات قرآن بحث كنیم، ببینیم كه آیا در آیات
قرآن راجع به بودن جامعه ها به طور كلی بحثهایی هست یا نیست، و راجع به شدن جامعه ها بحثی
هست یا نیست. آن بحث اختلافی كه گفتیم، به بحث شدنِ جامعه ها مربوط می شود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 845