ماتریالیستها مخصوصاً ماركسیستها برای مذهب خاستگاه مادی آنهم اقتصادی و آنهم طبقاتی قائل
هستند، یعنی معتقدند كه بعد از آنكه جامعه به دو گروه بهره كش و بهره ده تقسیم شد، مذهب یكی از
متدهایی است كه گروه بهره كش برای تثبیت وضع خودش اختراع كرده است. پس، از نظر اینها
خاستگاه مذهب خاستگاه طبقاتی است یعنی مذهب ماهیت مادی و علت اجتماعی مادی دارد و
خاستگاهش هم طبقه ی سركش و بهره كش و استثمارگر و استضعافگر است.
اتفاقاً در میان مخالفین مذهب و در میان خود مادیین نظریه ی مخالف وجود دارد كه آنها هم به
مذهب رنگ طبقاتی و رنگ «منافعی» می دهند ولی می گویند مذهب خاستگاهش همان طبقه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 894
ضعیف و زبون و مستضعف است برای افسار زدن به طبقه ی قوی. نیچه كه یك مرد مادی است
[1]و در فلسفه ی خودش طرفدار ابرمرد و طرفدار قوّت و نیروست، اخلاقهای مذهبی را اخلاق بردگی و
بندگی می داند و می گوید كه اصلاً دنیا را این اخلاق بردگی و بندگی كه مذاهب تبلیغ كردند خراب
كرده است، آمده اند مردم را دعوت به عدالت و رحم و مروّت و ایثار و ازخود گذشتگی كرده اند و
اینها سبب تأخر جامعه ی بشری است. جامعه صحنه ی تنازع بقاست و آن كسی حق بقا دارد كه قویتر و
نیرومندتر است، و برای اینكه نسل بشر پیشروی كند باید هر كه ضعیف است به همان گناهی كه
ضعیف است از بین برود. اگر كسی در مسابقه ی زندگی عقب ماند و افتاد، یك لگد هم تو به او بزن.
گناهی از آن بالاتر نیست كه تو عقب افتادی. آن كه جلو افتاده است او را باید تقویت كرد و لهذا
می گوید این حرفها كه ظلم بد است، تجاوز بد است، عدالت خوب است، محبت خوب است، همه
نامربوط است و ابرمرد از میان اقویا و نیرومندان به وجود می آید. ضعفا وقتی كه در مقابل اقویا
قرار گرفتند كه طبیعت به آنها حق حیات داده و از اینها حق حیات را سلب كرده به دلیل اینكه
ضعیف هستند و در تنازع طبیعت ضعیف محكوم به زوال و از بین رفتن است، آمدند دین و مفاهیم
دینی را اختراع كردند و فضیلت و اخلاق و راستی و درستی و امانت و پاكی و تقوا و عفاف و
ازخود گذشتگی و محبت و احسان به خلق و از این قبیل را اختراع كردند برای اینكه پوزبندی برای
اقویا بسازند و جلو آنها را بگیرند. پس او هم برای مذهب یك خاستگاه مادی طبقاتی قائل است،
ولی به این معنا.
بعضی هم برای مذهب اساساً دو خاستگاه قائل هستند. می گویند همین طوری كه سایر روبناها
دو خاستگاه طبقاتی دارد مذهب هم دو خاستگاه دارد و ما در طول تاریخ دو مذهب داریم، همین
طوری كه در طول تاریخ دو ادبیات وجود داشته. چون همیشه در تاریخ دو گروه اقتصادی و دو
طبقه وجود داشته: طبقه ی استثمارگر و طبقه ی استثمارشده، قهراً جنبه های روبنایی هم دوگونه بوده
است؛ دو اخلاق وجود داشته، اخلاق اینها و اخلاق آنها؛ دو ادبیات وجود داشته، دو نوع هنر وجود
داشته، دو نوع فكر و دو نوع فلسفه وجود داشته، و قهراً هریك از این امور روبنایی از هر طبقه ای
كه برخیزد رنگ خود آن طبقه را دارد یعنی به سود آن طبقه است. بنابراین درست است كه مذهب
خاصیت تخدیری و توجیه گری و سنت گرایی و محافظه كارانه دارد ولی این، مذهب طبقه ی استثمارگر
است؛ و هم درست است كه مذهب دقیقاً خاصیت ضد همه ی اینها را دارد، خاصیت تحرك و مبارزه
و سنت شكنی دارد ولی آن، مذهبی است كه خاستگاهش طبقه ی مستضعف است.
علیّ الوردی تقریباً روی همین حرف خیلی تأكید داشت منتها او حرف نیچه را این گونه تقریر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 895
می كرد كه نیچه گفته است كه مذهب، انقلاب طبقه ی ضعیف است، ماركس گفته است كه مذهب
تریاك جامعه است. می گفت هردو در آن واحد درست است. مذهب، هم انقلاب مستضعفهاست، آن
مذهب اصلی كه خود پیغمبران آن را به وجود آوردند، چون خود پیغمبران از این طبقه بودند و از
این طبقه برخاسته بودند. مذهب، تریاك جامعه است وقتی كه می آید در این طبقه ی استثمارگر. آنجا
كه آمد، تریاك جامعه می شود. وقتی كه در میان آن طبقه پیدا می شود تغییر شكل و تغییر ماهیت
می دهد.
ولی به هرحال روی این نظریه هم باز قبول شده كه خاستگاه مذهب خاستگاه مادی است
یعنی باز هم طبقه است كه مذهب را به وجود می آورد. آن مذهب تخدیری را هم طبقه به وجود
می آورد و مذهب فعال را هم طبقه به وجود می آورد. در هر دو حال مذهب ماهیت مادی پیدا
می كند یعنی باز هم تاریخ به نحو مادی توجیه شده.
[1] او اساساً دیوانه است. از همان اول دیوانه بود، آخرش هم كه به دارالمجانین رفت.