البته دوگونه شرك داریم: یك نوع، شرك تاریخی، یعنی شركی كه قرآن آن مردم را از زمره ی
مسلمین خارج می داند. اینها همانهایی هستند كه رسماً در عباداتشان غیر خدا را پرستش می كنند.
ولی قرآن برای شرك درجات دیگری هم قائل است كه ممكن است انسان، مسلمان و مؤمن و
موحد باشد در عین حال یك درجاتی از شرك (شرك خفی) را دارا باشد كه آنها انسان را از اسلام
خارج نمی كند ولی درجه ی ایمان انسان در آن حد پایین است. این مطلب را در اصطلاح اسلامی و
حتی از خود آیات قرآن می شود استنباط كرد كه اینها هم نوعی شرك است. ولی اینها از نظر قرآن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 986
شرك تاریخی نیست، یعنی آنجا كه قرآن مشركین را در مقابل مسلمین و مؤمنین قرار می دهد نظر
به این شركهای خفی ندارد.
[در بیان ] شرك خفی [باید گفت ] هر اندازه كه اخلاص ضعیف باشد شرك است. هر ریایی
شرك است. هر ریاكاری مشرك است اما نه آن مشرك تاریخی كه قرآن می گوید كه نجس است یا
از زمره ی مسلمین خارج است. [این نوع شرك ] گناه بسیار بزرگی (گناه كبیره) است. حتی هر اندازه
كه از اخلاص انسان در عمل كاسته بشود نوعی شرك است. اگر انگیزه ی انسان در یك كار عادی
غیر خدا باشد آن خودش یك درجه از شرك است. حدیث است كه كسی كه به سخن گوینده ای
گوش می دهد اگر برای خدا گوش كند در همان حال دارد خدا را پرستش می كند، اگر برای خدا
گوش نكند همان ناطق را دارد پرستش می كند. این خودش یك نوع پرستش است. مَنْ اَصْغی اِلی
ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ هر كسی كه به سخن یك گوینده گوش كند دارد او را پرستش می كند. اگر همان را
برای خدا گوش كند در همان حال دارد خداپرستی می كند؛ برای خدا گوش نكند، در همان حال
خداناپرستی می كند، یعنی نوعی شرك.
اما اینها شركهای تاریخی نیست، بحث ما روی شرك تاریخی است. حتی حدیث دارد كه
شركهایی در حدهایی در انسان نفوذ پیدا می كند كه اصلاً انسان خودش نمی فهمد. در حدیثی
هست: اِنَّ دَبیبَ الشِّرْكِ فِی الْقَلْبِ اَخْفی مِنْ دَبیبِ النَّمْلَةِ السَّوْداءِ عَلَی الصَّخْرَةِ الصَّمّاءِ فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْماءِ
[1]. یعنی پیدایش شرك روی دلها مخفی تر است از حركت مورچه ی سیاه در شب تاریك روی سنگ
سخت. چقدر بی علامت است؟ ! چون بحث ما روی شرك تاریخی است، لزومی ندارد روی اقسام
شرك بحث كنیم.
[1] بحارالانوار، ج 72، باب /98ص 96، با اندكی اختلاف.