طرز تفكر دیگر این است كه شُرور در تحلیل نهایی به نیستیها منتهی می شود نه به هستیها
[1]. ما دوگونه هستی نداریم: هستیهای خیر و هستیهای شر، بلكه شر در ذات خودش نیستی است.
هستیهایی را ما شر می گوییم نه از آن جهت كه هستی است بلكه از آن جهت كه منشأ نیستی در
شی ء دیگر می شود، كه اگر منشأ نیستی در شی ء دیگر نمی شد خودش به خودی خود شر نبود، از
آن جهت كه منشأ نیستی در شی ء دیگر می شود [شر است. ]
[2]و در جامعه ی انسانی هم عیناً همین طور است یعنی شرور، اخلاق رذیله، صفات ناپسند، جریانهای نامطلوب در جامعه همه
همان جریانهایی است كه به این دلیل این جریانها بد است كه منشأ عدمها و نیستیها هستند. در این
تحلیل، شر وجود دارد ولی شر نه از آن جهت شر است كه خودش خودش است بلكه از آن جهت
كه رابطه ای با یك شی ء دیگر دارد و مانع هستی یا كمال هستی آن می شود.
و در جامعه ی انسان قهراً آنچه كه شر است (به همین معنا كه عرض می كنیم) و آنچه كه شر
نیست و خیر است یعنی جنبه ی مضر بودن و منشأ عدم بودن در آن نیست بلكه جنبه ی خیر و كمال در
آن هست، اینها با یكدیگر در حال نزاع و جنگ هستند كه آن را «جنگ حق و باطل» می نامند. در
اصطلاح قرآن مسئله ی تنازع میان حق و باطل مطرح است.
پس این تحلیل، وجود شر را قبول می كند ولی در تحلیل نهایی به جایی می رسد كه دیگر آن
مسئله منتفی می شود كه باید دو منشأ و دو مبدأ وجود داشته باشد یكی خیر و یكی شر. و نزاع
میان حق و باطل را هم می پذیرد و می گوید كه میان حق و باطل چنین نزاعی هست. منتها اینها را
در صحنه ی وجود انسان و جامعه پیاده می كند. از یك طرف سخن از فرشته می گوید، فرشته ای كه
خیر را الهام می كند، از طرف دیگر به یك شیطان قائل است كه شر
[3]را وسوسه می كند. انسانها قهراً دوگونه می شوند: انسانهایی كه از
فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها [4]استفاده می كنند، راه خیر و حق و ایمان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 1003
و راه انبیا را می روند، و انسانهایی كه تحت تأثیر شیطان قرار می گیرند، آن وسوسه ها را می پذیرند،
به تعبیر قرآن به دعوت انبیا كفر یا نفاق می ورزند. آنوقت انسان می شود ممزوجی از خیر و شر
[5]و جامعه هم می شود ممزوجی از خیر و شر یا حق و باطل؛ و این نزاع و درگیری حق و باطل
همیشه، هم در صحنه ی وجود فرد و هم در صحنه ی اجتماع حكمفرماست و وجود دارد.
حال غلبه با كدام است؟ (اصالت با كدام است؟ ) یك وقت ما می گوییم غلبه ی نهایی با كدام
است؟ مسلّم است كه در ادیان غلبه ی نهاییِ ریشه كن كننده با خیر و حق و حقیقت و عدالت است، و
عدل بر ظلم، خیر بر شر، نور بر ظلمت و دین بر كفر غلبه خواهد كرد:
هُوَ اَلَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ اَلْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی اَلدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ اَلْمُشْرِكُونَ [6]. وَعَدَ اَللّهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اَلْأَرْضِ. . . وَ لَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ
دِینَهُمُ اَلَّذِی اِرْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِكُونَ بِی شَیْئاً [7]. به این مضمون باز هم آیات در قرآن داریم. این یك امر مسلّم است. ولی قبلش چطور؟ یعنی
در مجموعِ جریان [تاریخ ] از روزی كه انسان بر روی زمین آمده است [غلبه با كدام است؟ ] از
نظر منطق قرآن صف آرایی حق و باطل، دین و كفر، عدل و ظلم، نور و ظلمت در مقابل یكدیگر
همیشه بوده و هست ولی قرآن نه به مقیاس اكثریت و اقلیت- كه مسئله ی دیگری است- بلكه به این
مقیاس كه پیروزی با كیست، دوام با كیست، كدام شكست می خورد و كدام پیروز می شود، كدام یك
باقی می ماند و كدام یك وجودش موقت است، در این باره سخن گفته است كه ما می خواهیم
آیاتش را مطرح كنیم. به نظر می رسد كه از آیات قرآن كاملاً این مطلب استنباط می شود بدون
اینكه قرآن روی اكثریت تكیه كرده باشد (اكثریت ملاك نیست) ، بلكه روی اینكه تداوم مال كیست،
كدام یك دوام دارد، كدام یك برای بقای جامعه ملاك است، كدام یك پیروز است و كدام یك
موقت [تكیه كرده است. ] قرآن می گوید حق پیروز است و باطل شكست می خورد، حق دائم است
و باطل موقت است كه بعد آیاتش را می خوانیم، ببینیم كه همین مطلب استنباط می شود یا نه.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 1004
[1] این قسمت را ما به این شكل در عدل الهی مطرح كرده ایم.
[2] این بحث دامنه اش خیلی دراز است و ما در عدل الهی مفصل بحث كرده ایم، در این بحثها دیگر نمی توانیم تكرار كنیم.
[3] به همین معنایی كه الآن گفتیم.