حالا می رویم سراغ جامعه ی انسانی. گفتیم این مكتب مادی معاصر ما برخلاف مكتبهای مادی دیگر
خواسته در عین مادی بودن، یك نوع نظر خوشبینانه ای را در جامعه ی انسانی وارد كند بدون آنكه
هیچ اصالتی برای انسان قائل شده باشد، بر اساس ماتریالیسم تاریخی كه مبتنی بر مسئله ی اصالت
ابزار است و محل بحث ماست و آن این است كه انسان نه خوب است و نه بد، چون غریزه ندارد،
نه غریزه ی خوب نه غریزه ی بد، همه چیز را جامعه به او می دهد. انسان در ذات خودش نه خوب است
و نه بد، جامعه است كه خوبش می كند و جامعه است كه بدش می كند. جامعه را چه خوب می كند
و چه بد می كند؟ جامعه هم تابع وضع ابزار تولید است، تا ابزار تولید چگونه اقتضا كند. ابزار تولید
در دو مرحله اقتضا می كند جامعه خوب باشد، انسان خوب می شود. یكی مرحله ی ابتدای ابتدا كه
ابزار تولید در نهایت درجه ی ضعف است و زندگی اشتراكی انسانها را ایجاب می كند. آنوقت در
انسانهای آن جامعه دیگر بدی و ظلم و حرص و طمع و افساد و قتل و آدمكشی نیست چون
موجباتش نیست. یكی هم در آخرین مرحله ای كه ابزار تولید آنقدر بزرگ می شود و رشد می كند
كه باز جز اینكه زندگی به صورت اشتراكی در بیاید راهی باقی نمی گذارد. باز ابزار تولید به جامعه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 1018
شكل دیگر می دهد، انسانها خوب می شوند (زیرا انسان اصالت ندارد) . باز همه برادر و برابر و «ما»
می شوند، همه ی حسدها می ریزد، همه ی طمعها می رود، همه ی عقده ها خالی می شود و انسانها انسان به
معنی واقعی می شوند. اما در فاصله ی ایندو، از اشتراك اولیه تا اشتراك نهایی كه هنوز نرسیده ایم،
یعنی فاصله ای كه تاریخ را تشكیل می دهد، دوره ی ظلمانی تاریخ بشر است چون دوره ی مالكیت
است. ابزار تولید در حالتی بوده كه جبراً مالكیت اختصاصی و وضع طبقاتی و وجود دو طبقه و
وضع ارباب و برده را به شكلهای مختلف خودش ایجاب كرده، و فساد و ظلم و ستم و شر و كبر و
حسد و طمع و ظلم و خونریزی مولود همین نظام ارباب و بردگی است و آن هم مولود مالكیت
است و مالكیت هم مولود درجه ی خاصی از رشد ابزار تولیدی است. این وضع هم با تز، اصلاح،
آمدن یك پیغمبر یا مصلح اصلاح شدنی نیست. جبر ابزار تولید است، نمی تواند غیر از این باشد؛
هرچند كه انسان در طول تاریخ طرح عدالت را ریخته است.
این طرح عدالتهایی كه در طول تاریخ ریخته اند یا نهضتهای عملی كه در طول تاریخ به نام
عدالت و خیر و اخلاق عالیه شده است، اینها یا اصلاً ماهیتش خدعه و فریب بوده یعنی نیرنگ
دیگری بوده باز برای همان استثمار كردن، خودش باطل دیگری بوده برای محكم كردن
زنجیرهای استعمار و استثمار و بهره كشی، یا اگر این نهضتها احیاناً از میان طبقه ی استثمارشده نه
برای استثمار كردن بلكه برای پاره كردن زنجیرهای استثمار پیدا شده، چون بر خلاف جبر تاریخ
بوده (حركتی بوده برخلاف جریان آب، برخلاف اصل مالكیت) برای یك مدت موقت- مثل برقی
كه در یك بیابان ظلمانی می زند- یك كاری می توانسته بكند ولی مثل همان حركتِ برخلاف
جریان آب نمی توانسته ادامه داشته باشد. بعد این نهضتها نه تنها خاموش شده، بلكه همانی كه آمده
بود برای اینكه این زنجیرها را پاره كند خودش به صورت زنجیر جدیدی بر روی آن زنجیرهای
قدیم درآمد و نمی شد غیر از این باشد، زیرا جبر تاریخ بود. و بنابراین در این دوره ای كه دوره ی
پیغمبران و ظهور مذاهب و ظهور تمدنهاست، تا عصر ما، بر تاریخ بشریت جز ظلمت و شر و باطل
چیزی حكومت نداشته. خیری نبوده یا اگر- احیاناً از طرف طبقه ی استثمارشده- بوده است
نمی توانسته دوام داشته باشد، زیرا خلاف جبر تاریخ بوده. و قهراً این رشته ادامه دارد تا آن وقتی
كه مرحله ی اشتراك نهایی برسد. هر وقت مرحله ی اشتراك نهایی رسید- كه آن هم تابع تكامل ابزار
تولید است- آنوقت [انسان خوب ] خواهد شد و الاّ فایده ای ندارد. و لهذا گفتیم كسانی كه از این
فلسفه پیروی می كنند، در تاریخ نگاری بزرگترین خیانتها را به بشریت مرتكب می شوند یعنی
كوشش می كنند صفحات تاریخ را تاریكِ تاریك جلوه بدهند و تاریخ را مساوی «تاریك» قرار
بدهند و همواره آن قسمتهای تاریك تاریخ را به رو بیاورند و روی قسمتهای روشنش را بپوشانند
و یا حتی آنها را توجیه بد كنند كه اشتباه می كنید، آنها هم خدعه و فریبی بوده و واقعیتی در كار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 1019
نبوده است.
در سابق، من یك سخنرانی كردم تحت عنوان «حماسه ی حسینی» ، انتقادی می كردم از برخی
منبریها و روضه خوانها؛ گفتم كه حادثه ی عاشورا دو چهره و دو صفحه دارد. یك صفحه ی سیاه دارد و
یك صفحه ی سفید. سكه ای است كه دو رو دارد. آن صفحه ی سیاه را كه نگاه می كنیم، در آنجا ظلم و
قساوت و بی رحمی و نامردی و جنایت می بینیم، مظهر
أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِكُ اَلدِّماءَ وَ
نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ [1]است. قهرمان این صحنه ابن زیاد و عمرسعد و یزید و شمر بن ذی الجوشن و سنان بن انس و حرمله ی كوفی و امثال اینها هستند. و آن صفحه ی سفید را كه نگاه می كنیم، همین
طوری كه این صفحه از سیاهترین صفحه های تاریخ است آن صفحه از درخشانترین صفحات
تاریخ است. در آن صفحه ما ایمان و حقیقت و توكل و اعتماد به خدا و مجاهدت و صبر در مقابل
سختیها و رضا و توكل می بینیم. در اینجا آن قسمتِ دوم آیه را كه خدا گفت:
إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ [2]می بینیم. قهرمانهای این صحنه تیپهای دیگری هستند، خود امام حسین، برادرهای امام حسین،
فرزندان امام حسین، برادرزادگان امام حسین و اصحاب امام حسین. اگر قسمتهای زیبای این
صفحه را در مقابل قسمتهای زشت آن صفحه قرار بدهیم نه تنها كمتر نیست بلكه بر آن می چربد.
ولی برخی منبریها مثل اینكه عادت دارند كه همیشه آن صفحه ی سیاه تاریخ را برای مردم بازگو
كنند. گویی این تاریخ صفحه ی سفید ندارد و امام حسین و اصحاب و كسان او مردمی بودند كه فقط
نفله شدند، افرادی بودند كه فقط مظلوم واقع شدند و هیچ «قهرمانی» در كار خودشان نداشتند، فقط
یك مردم بیچاره ی مفلوك مظلومی بودند كه ظلم زیاد به آنها شد. در صورتی كه قضیه دو طرف دارد
و این طرف بر آن طرف می چربد.