هركدام از این نظریات- همان طور كه دیدید- قسمتی از حقیقت را دارد نه تمام
حقیقت را. تمام حقیقت این است كه اخلاق از مقوله عبادت و پرستش است. انسان
به همان میزان كه خدا را ناآگاهانه پرستش می كند، ناآگاهانه هم یك سلسله
دستورهای الهی را پیروی می كند. وقتی كه شعور ناآگاهش تبدیل به شعور آگاه
بشود- كه پیغمبران برای همین آمده اند
[1]- آنوقت دیگر تمام كارهای او می شود
اخلاقی، نه فقط همان یك عده كارهای معین؛ خوابیدن او هم می شود یك كار
اخلاقی، غذا خوردن او هم می شود یك كار اخلاقی. یعنی وقتی برنامه زندگی ما
براساس تكلیف و رضای حق تنظیم شد، آنوقت خوردن ما، خوابیدن ما، راه رفتن
ما، حرف زدن ما و خلاصه زندگی و مردن ما یكپارچه می شود اخلاق، یعنی
یكپارچه می شود كارهای مقدس:
إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُكِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلّهِ رَبِّ اَلْعالَمِینَ [2]،
همه چیز می شود للّه و همه چیز می شود اخلاق.
در باب اخلاق یك سلسله نظریات دیگر هم هست و اول قصد داشتم آنها را
هم ذكر بكنم بعد به نظریه پرستش بپردازم، ولی دیدم اینها بحث ما را از محور
خودش خارج می كند؛ چون آن نظریات در واقع می خواهند شریفترین شرافتها را از
انسان بگیرند و اصلاً می خواهند معتقد نباشند كه واقعا یك سلسله كارهای اخلاقی
و شرافتمندانه ای هم در عالم وجود دارد و انسانهایی بدون آنكه بخواهند منافع
مادی داشته باشند آن كارها را به خاطر خصلت شرافت و قداستشان انجام می دهند.
در واقع منكر اخلاق به این معنی هستند. آن نظریات را بعد انتقاد می كنیم. مثلاً نظریه
برتراند راسل كه اخلاق را از مقوله هوشیاری می داند، یا اخلاق ماركسیستی و یا
اخلاق اگزیستانسیالیستی را ان شاء اللّه خواهیم گفت. ولی اینها اخلاق را از اوج
خودش پایین آورده اند، در حالی كه برای انسان شرافتی قائل هستند و به انسانیت
اعتقاد دارند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 552
[1] - . پیغمبران آمده اند برای اینكه ما را به فطرت خودمان سوق بدهند و آن شعور ناآگاه و آن امر فطری را تبدیل كنند به یك امر آگاهانه.
[2] - . انعام/162 [ترجمه: همانا نماز و طاعت و كلیه اعمال من و حیات و ممات من همه برای خداست كه پروردگار جهانهاست از زبان ابراهیم علیه السلام. ]