عمروعاص حاكم مصر بود. در آن زمان اكثریت مردم مسلمان نبودند، حكومت
دست مسلمانها بود ولی اكثریت مذهب دیگر داشتند. پسر عمروعاص با یكی از
بچه رعیت ها دعوایش می شود، محكم به او سیلی می زند. آن پسر و پدرش می آیند
پیش عمروعاص شكایت می كنند كه پسرت به ما سیلی زده و ما به حكم اسلام حق
داریم انتقام بگیریم (ببخشیم یا انتقام بگیریم) . عمروعاص گوش نكرد چون مجرم
پسر امیر و امیرزاده بود. این مرد با غیرت از مصر حركت كرد و به مدینه آمد، رفت
پیش خلیفه دوم شكایت كرد، گفت این چه عدل اسلامی است كه پسر حاكم پسر
مرا سیلی زده؟ ! خلیفه عمروعاص و پسرش را خواست. آنها به مدینه آمدند. به
رعیت زاده گفت حتما سیلی را باید با سیلی جواب بدهی. او در حضور خلیفه سیلی
حسابی به وی نواخت. بعد خلیفه این جمله را گفت: مَتَی اسْتَعْبَدْتُمُ النّاسَ وَ قَدْ
وَلَدَتْهُمْ اُمَّهاتُهُمْ اَحْراراً. از كی مردم را برده خودتان قرار داده اید و حال آن كه از مادر
آزاد زاییده شده اند.
اصلا روح انقلاب فرانسه همین است كه هر كسی از مادر آزاد زاییده می شود.
این جهت در متن تعلیمات اسلامی است.