در
کتابخانه
بازدید : 72703تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
یكی از خصوصیاتی كه در تاریخ صدر اسلام مشهود است، روحیه ی خاصی است كه در بسیاری از مسلمین صدر اول دیده می شود. من نمی دانم نام این روحیه را چه بگذارم؟ فكر می كنم رساترین تعبیر «نشاط شهادت» است. در رأس همه ی این افراد علی علیه السلام است. خودش می فرماید:
وقتی كه این آیه ی كریمه نازل شد: «الم. اَحَسِبَ النّاسُ اَنْ یُتْرَكوا اَنْ یَقولوا امَنّا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 457
وَ هُمْ لایُفْتَنونَ» [1] دانستم كه تا رسول خدا در میان ماست فتنه نازل نمی شود. از رسول خدا پرسیدم كه این فتنه چه فتنه ای است؟ فرمود: یا علی! فتنه ای است كه امت من بعد از من دچار آن می گردند. گفتم: آیا شما در روز اُحُد آنگاه كه گروهی از مسلمین شهید شدند و من از شهادت محروم شدم و این امر بر من گران آمد، به من نفرمودید كه مژده بدهم به تو، شهادت تو در پیش است؟ فرمود: همین طور است، تو شهادت در پیش داری. اكنون بگو در آن وقت صبرت چگونه خواهد بود؟ گفتم: یا رسول اللّه! اینجا جای صبر نیست، جای شكر و سپاس است. آنگاه پیغمبر راجع به فتنه ای كه بعد حادث خواهد شد، به من توضیحاتی داد [2].
این است معنی نشاط شهادت. علی به امید شهادت زنده بود. اگر این امید را از او می گرفتند، خیری در زندگی نمی دید، زندگی برایش بی معنی و بی مفهوم بود.
ما مردم به زبان، بسیار «علی علی» می گوییم. اگر با حرف، كارها درست شود از ما شیعه تر در دنیا نیست، اما اگر تشیع، حقیقتی باشد- كه هست- و اگر تشیع به معنی علی مآبی و علی گونگی باشد كار خیلی مشكل است و همین، یك نمونه است.
از علی علیه السلام كه بگذریم، افراد دیگری باز می بینیم كه «نشاط شهادت» دارند.

در دل اینها یك آرزو بود كه آیا ممكن است خدا شهادت را به آنها روزی كند؟ ! یكی از دعاهای معمولی مسلمانان صدر اسلام همین بود. در دعاهایی كه از ائمه به ما رسیده است این موضوع به چشم می خورد. در دعای شبهای ماه مبارك رمضان می خوانیم:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 458
اَللّهُمَّ بِرَحْمَتِكَ فِی الصّالِحینَ فَاَدْخِلْنا وَ فی عِلِّیِّینَ فَارْفَعْنا.
بعد می رسیم:
وَ قَتْلاً فی سَبیلِكَ مَعَ وَلِیِّكَ فَوَفِّقْ لَنا.
خدایا! به ما توفیق بده كه در راه تو و به همراه ولیّ تو كشته بشویم و به فیض شهادت نائل گردیم.
این نشاط را در جوانشان می بینیم، در پیرشان می بینیم، در سیاهشان می بینیم، در سفیدشان می بینیم، در همه شان می بینیم. گاهی می آمدند حضور رسول اكرم و می گفتند: یا رسول اللّه! خیلی دلمان می خواهد كه در راه خدا شهید بشویم؛ دعا كن خدا شهادت در راه خودش را نصیب ما كند.
در سفینة البحار داستانی از مردی به نام «خیثمه» و یا «خثیمه» نقل می كند كه چگونه پدر و پسری برای نوبت گرفتن در شهادت با یكدیگر منازعه داشتند.

می نویسد كه هنگامی كه جنگ بدر [3] پیش آمد، این پسر و پدر با همدیگر مباحثه و مشاجره داشتند. پسر می گفت: من می روم به جهاد و تو در خانواده بمان و پدر می گفت: خیر، تو بمان، من می روم به جهاد. پسر می گفت: من می خواهم بروم كشته بشوم! پدر می گفت: من می خواهم بروم كشته بشوم! آخرش قرعه كشی كردند و قرعه به نام پسر درآمد. او رفت و شهید شد. بعد از مدتی پدر، پسر را در عالم رؤیا دید كه در سعادت خیره كننده ای است و به مقامات عالی نائل آمده است؛ به پدر گفت: پدر جان! «اِنَّهُ قَدْ وَعَدَنی رَبّی حَقّاً» آنچه كه خدا به ما وعده داده بود، همه حق و همه راست بود؛ خداوند به وعده ی خود وفا كرد. پدر پیر آمد خدمت رسول اكرم صلی الله علیه و آله عرض كرد: یا رسول اللّه! اگرچه من پیر شده ام، اگرچه استخوانهای من ضعیف و سست شده است، اما خیلی آرزوی شهادت دارم. یا رسول اللّه! من آمدم از شما خواهش كنم دعا كنید كه خدا به من شهادت روزی كند. پیغمبر اكرم دعا كرد:

خدایا برای این بنده ی مؤمنت شهادت روزی فرما! یكسال طول نكشید كه جریان احد پیش آمد و این مرد در احد شهید شد.
مرد دیگری است به نام عمرو بن جموح؛ اتفاقاً یك پایش لنگ بود و به حكم قانون اسلام جهاد از این آدم برداشته شده بود (لَیْسَ عَلَی الْاَعْرَجِ حَرَجٌ) [4]. جنگ احد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 459
پیش آمد. این مرد چند پسر داشت. پسرهایش سلاح پوشیدند. گفت: من هم باید بیایم شهید بشوم. پسرها مانع شدند، گفتند: پدر! ما می رویم، تو در خانه بمان. تو وظیفه نداری، تو چرا می خواهی به جهاد بیایی؟ پیرمرد قبول نكرد. رفتند سران فامیل را جمع كردند كه مانع پیرمرد بشوند؛ هرچه گفتند پیرمرد گوش نكرد. گفتند ما نمی گذاریم تو بروی. پیرمرد آمد خدمت پیغمبر اكرم، گفت: یا رسول اللّه! این چه وضعی است؟ چرا بچه های من مانعند، چرا نمی گذارند من شهید بشوم؟ اگر شهادت خوب است برای من هم خوب است، من هم می خواهم در راه خدا شهید بشوم.

رسول اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: مانعش نشوید، این مرد آرزوی شهادت دارد. بر او واجب نیست، ولی حرام هم نیست. آرزوی شهادت دارد، مانعش نشوید. خوشحال شد، مسلّح شد و آماده ی جهاد گشت. وقتی كه آمد میدان جنگ، یكی از پسرهایش چون می دید پدر ناتوان است نمی تواند خوب كرّ و فرّ بكند مراقب پدر بود، ولی پدر بی پروا خودش را به قلب لشكر می زد تا بالاخره شهید شد. یكی از پسرهایش هم شهید شد.
احد نزدیك مدینه است. مسلمین در احد وضع ناهنجاری پیدا كردند. خبر رسید به مدینه كه مسلمین شكست خورده اند. زن و مرد مدینه بیرون دویدند، از جمله ی آنها زن همین عمرو بن جموح بود. این زن رفت جنازه های شوهرش و پسرش و برادرش را پیدا كرد؛ هر سه جنازه را بر شتری كه داشتند و اتفاقا شتر قوی هیكلی هم بود بار كرد و آورد كه در مدینه در بقیع دفن كند، ولی متوجه شد كه این حیوان با ناراحتی به طرف مدینه می آید. مهار شتر را به زحمت می كشید؛ قدم قدم، یك پا یك پا می آمد. در این بین زنهای دیگر و از آن جمله عایشه همسر پیغمبر می آمدند به طرف احد.
عایشه پرسید: از كجا می آیی؟ گفت: از احد. گفت: بار شترت چیست؟ آن زن با خونسردی تمام گفت: جنازه ی شوهرم و جنازه ی یكی از پسرهایم و جنازه ی برادرم است؛ می برم در مدینه دفن كنم. گفت: قضیه چه شد؟ گفت: الحمد للّه به خیر گذشت، جان مقدس پیامبر اكرم سلامت است «وَ رَدَّ اللّهُ الَّذینَ كَفَروا بِغَیْظِهِمْ» [5] و خداوند شر كفار را كوتاه كرد و آنها را در حالی كه آكنده از خشم بودند برگرداند؛ و چون جان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 460
مقدس پیغمبر سالم است، همه ی حوادث هیچ است.
بعد گفت: ولی داستان این شتر من عجیب است، مثل اینكه میل ندارد به مدینه بیاید؛ به طرف مدینه كه می كشم نمی آید، به زحمت و قدم قدم حركت می كند ولی به طرف احد كه می خواهم بروم به سرعت و آسانی حركت می كند؛ در حالی كه باید رو به آخورش تندتر بیاید، برعكس رو به احد كه دامنه ی كوه است تندتر می آید. عایشه گفت: پس بهتر است با هم برویم حضور رسول اكرم. وقتی كه در احد به حضور رسول اكرم رسیدند عرض كرد: یا رسول اللّه! داستان عجیبی دارم، این حیوان را رو به طرف مدینه كه می كشم به زحمت می آید، اما به طرف احد آسان می آید!
فرمود: آیا شوهر تو وقتی كه از خانه بیرون آمد حرفی هم زد؟
گفت: یا رسول اللّه! یك جمله گفت.
- چه گفت؟
- از خانه كه بیرون شد، دستها را به دعا برداشت و گفت: خدایا مرا دیگر به این خانه برمگردان!
فرمود: همین است؛ دعای شوهرت مستجاب شده. دعا كرده كه خدا او را به خانه برنگرداند. بگذار بدن شوهرت همین جا باشد، با شهدای دیگر در احد دفن بشود. همه ی شهدا را در احد دفن می كنیم، شوهرت را هم همین جا دفن می كنیم.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمود:
لَاَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّیْفِ اَحَبُّ اِلَیَّ مِنْ میْتَةٍ عَلی فِراشٍ [6].
اگر هزار ضربت به فرق من فرود بیاید كه به این وضع كشته بشوم، بهتر است كه در بستر با یك بیماری بمیرم.
امام حسین علیه السلام وقتی كه می آمد به طرف كربلا، اشعاری را با خودش می خواند كه نقل شده پدر بزرگوارشان هم همین اشعار را گاهی می خواندند؛ آن اشعار این است:
فَاِنْ تَكُنِ الدُّنْیا تُعَدُّ نَفیسَةً
فَدارُ ثَوابِ اللّهِ اَعْلی وَ اَنْبَلُ
وَ اِنْ تَكُنِ الْاَمْوالُ لِلتَّرْكِ جَمْعُها
فَما بالُ مَتْروكٍ بِهِ الْمَرْءُ یَبْخَلُ
وَ اِنْ تَكُنِ الْاَبْدانُ لِلْمَوْتِ اُنْشِأَتْ
فَقَتْلُ امْرِئٍ بِالسَّیْفِ فِی اللّهِ اَجْمَلُ
اگرچه دنیا زیبا و دوست داشتنی است، دنیا آدم را به طرف خودش می كشد، اما خانه ی پاداش الهی، خانه ی آخرت خیلی از دنیا زیباتر است، خیلی از دنیا بالاتر و عالیتر است.
اگر مال دنیا را آخر كار باید گذاشت و رفت، پس چرا انسان آن را در راه خدا انفاق نكند؟
و اگر این بدنهای ما ساخته شده است كه آخر كار بمیرد، پس چرا در راه خدا با شمشیر قطعه قطعه نشود؟

[1] . عنكبوت / 1 و 2.
[2] . نهج البلاغه، خطبه ی 154.
[3] . احتمالاً جنگ دیگری غیر از جنگ بدر بوده است.
[4] . نور / 61 [عبارت دقیق آیه چنین است: لَیْسَ عَلَی الْأعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأعْرَجِ حَرَجٌ. ]
[5] . احزاب / 25.
[6] . نهج البلاغه، خطبه ی 121 [با اندكی اختلاف ] .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است