1. خلاصه ی ایرادهای ما بر نظریات ماركسیسم درباره ی طبیعت و
درباره ی تاریخ
اما درباره ی طبیعت: حركت و تضاد قابل خدشه نیست، آنچه
مخدوش [است ] رابطه ی حركت و تضاد و رابطه ی اضداد با یكدیگر
است. بحث تز و آنتی تز به آن شكل درست نیست.
2. اصل جهش محدود است به جانداران، مثال آب غلط است.
3. اما دیالكتیك تاریخ:
الف. تسلسل منطقی مراحل مخدوش است و جبر تاریخ مبنی بر
این است.
پیش بینیب. مسئله ی پیش بینی مربوط است به قاعده و ضابطه حتی در
مورد حق، و پیش بینی مربوط است به كشف روابط علّی و معلولی.
جامعه شناسی به حكم اینكه پیچیده ترین علوم است، پیش بینی در
آن مشكل است.
جلد دهم . ج1، ص: 557
ج. پیش بینی آنها دروغ درآمد، ولی معنی مطلب این نیست كه
تاریخ ضابطه ندارد.
د. ایراد اخلاقی: انكار اصلاح و مصلح و از آن بدتر تصحیح
ایجاد نابسامانیها
هـ. ایراد دیگر: انقلابات و تحولات همیشه به موازات تكامل
ابزار تولید نبوده است. خود تكامل ابزار تولید نتیجه ی چیست؟ تنها
نتیجه ی كار نیست، نتیجه ی كار و ابتكار است.
ز. ایراد دیگر: نهضتهای نو جویانه و كمال جویانه از ناحیه ی طبقه ی
محروم و وابسته به ابزار جدید نیست.
ح. ایراد دیگر: لازمه ی این فرضیه این است كه همه ی قیامهای
اصلاحی بر ضد قوانین موجود است و حال اینكه چنین نیست.
ط. لازمه ی این نظریه انكار نهضت مقدس است و نفی انسانیت
انسان است. قرآن به مسئله ی قیام مقدس تكیه می كند.
ی. ضرورتی نیست كه تحولات تاریخ همیشه تكاملی باشد،
اصل تز و آنتی تز و سنتز چنین حكم می كند. تمدنها تعالی و انحطاط
و زوال دارند- سخن توین بی.
یا: تعلیل آقای كتیرایی راجع به پیروزی ماركس، قاطعیت
نظریه ی ماركس در كوبیدن حكومتها و [این كه انسان ] جویای
پناهگاهی سازش ناپذیر است، سخن نسبتاً درستی است ولی امروز
می بینیم كه روشهای ماركسیستی كاملاً سازش پذیرند، فراریها را
تحویل می دهند، با امپریالیسم می سازند، دو غول كمونیسم هر دو
روابطشان با امپریالیسم از روابطشان با خودشان حسنه تر است.
سخن ایشان جزئی از حقیقت است ولی كل نیست.
یب. ایراد آقای شریعتمداری راجع به قیام علیه استثمار صحیح
نیست.
علت بقای ماركس چیست؟ این است كه روی ضروریات
زندگی تكیه كرده است كه نان، مدرسه برای همه؛ مسكن، بهداشت
برای همه.
جلد دهم . ج1، ص: 558
یج. آقای خمسی: بحث سیستمی نشد، ماتریالیسم علمی و
ماتریالیسم ایده آلیست راجع به [این كه ] چرا ماركس باقی ماند،
علت اصلی این است كه در طول دو سه هزار سال همیشه انسان صبر
می كرد و آنجا كه زمینی می شد طرفدار ظالمان بود، یا لاهوتی بود.
اتفاقاً سقراط فلسفه را به زمین آورد. تكامل و حاضر شدن به این كه
ما تابع علمیم و فلسفه مان را با علم تطبیق می كنیم ولی دیگران
جزمی بودند. اتفاقاً فلسفه ی ماتریالیسم یك فلسفه ی جزمی است، فلسفه ی
شك مال پیرهون است. (متأسفانه ایشان خیلی ایمائی سخن گفتند. )
پس دو علت در كار بود: یكی زمینی بودن، دیگر راه تكامل را
باز گذاشتن.
مسئله ی طبقات كه اینها تنها مردمی هستند كه در فكر طبقه ی
محرومند، از قضا نتیجه همیشه معكوس بوده است. كتاب طبقه ی جدید
را خوانده اید یا نه؟ به نظر من یك عامل عمده این است كه چشم باز
نیست، هنوز همه ی جهان از این حلوا نخورده اند. داستان مرحوم
اشراقی و حلوا فروش.
آقای دكتر خمسی: پس از اینكه ماركسیسم قائل به حقوق
انسان شد، آنوقت ما می آییم و می گوییم اسلام هم همین را گفته است
و این بدبختی ماست.
آقای دكتر خمسی توجه ندارند كه ما غربزده هستیم و همه چیز
را آنچنان كه آنها تلقین كرده اند پس می دهیم.
ید. آقای بازرگان تأیید كردند كه رهبران بسیاری از نهضتهای
توده ای مردانی بوده اند كه از قلب طبقه ی مرفه برخاسته اند.