در باب حركت عرض كرده ایم كه این بیان بیانی است كه در باب حركت جوهریه،
خود آقای طباطبایی بیشتر بر آن اعتماد دارند و مرحوم آخوند هم گاهی در كلمات
خودش به این بیان تكیه كرده است ولی نه خیلی زیاد. این مطلب فی حد ذاته
مطلب درستی است ولی در اینجا نتیجه نمی دهد، چرا؟
توضیح اینكه: ما در اینجا دو مطلب داشتیم: یك مطلب اینكه اساسا «حركت»
مجموعی از اكوان منفصل از یكدیگر نیست. این بیان
[1]در رد آن نظریه كه می گفت
«حركت مجموع اكوان گسسته از یكدیگر است» درست است. هیچ وقت میان قوه
شی ء و فعلیت شی ء «عدم» متخلل نمی شود؛ یعنی كون و فساد در عالم محال است.
پس چون فعلیتِ [مرتبه ] قبلی، قوه [مرتبه ] بعدی است این فعلیتها یك وجود واحد
متصل را تشكیل می دهند. «حركت» مجموع بودنها
[2]نیست، بلكه یك شدنِ واحد
متصل است. خلاصه، این بیان در رد این قول كه «حركت مجموع اكوان است»
درست است، ولی ما اینجا مطلب دیگری هم داشتیم و آن این است كه بعد از اینكه
قبول كردیم حركت یعنی خروج تدریجی از قوه به فعل، بحث سر این است كه آیا
«بطی ء» مجموعی از حركتهاست یا نه؟ اگر می گفتیم بطی ء مجموعی از
لاحركتهاست (یعنی مجموعی از بودنهاست) این بیان
[3]این نظریه
[4]را رد كرده بود،
ولی ما از این نظریه فارغ شدیم و حرف دیگری مطرح كردیم. حرف این است: قبول
داریم كه حركت عبارت است از یك كون واحد تدریجی، ولی اینكه شما حركتی را
بطی ء می بینید به این جهت است كه یك حركت نیست بلكه صدها حركت است.
(حرف قبلی كه با بیان آقای طباطبایی رد می شود این است كه حركت مجموع
لاحركتهاست، ولی این حرف می گوید حركت مجموع حركتهاست. )
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 420
آنوقت این نظریه در باب حركت، نظیر نظریه ذیمقراطیس در باب جسم
می شود. در باب جسم دو نظریه مطرح بود كه هر دو را رد می كردیم: یكی نظریه
متكلم كه می گفت هر جسمی مجموعی از لاجسمهاست؛ یعنی هر جسمی مجموعی
از نقاط جوهری است كه هر نقطه جوهری خودش دیگر جسم نیست و خاصیت
جسم (یعنی طول و عرض و عمق) را ندارد. متكلم می گوید: این جسم كه خودش
یك واحد طویل عریض عمیق است عبارت است از مجموعه اشیائی كه هریك از
آن اجزاء لاجسم اند.
نظریه دوم نظریه ذیمقراطیس بود. ذیمقراطیس نمی گفت «جسم عبارت است
از مجموع ذراتی كه آن ذرات خاصیت جسم را ندارد» ، بلكه می گفت «این
جسمهای محسوسی كه ما می بینیم، واحد جسم نیستند. واحد جسم ذرات
كوچكتری است كه هر ذره ای خاصیت جسم را دارد؛ یعنی هر ذره ای طول و عرض
و عمق دارد» . آنوقت ادله ای كه ما در آن بحث اقامه می كردیم، برای ابطال قول
متكلمین كافی بود، ولی برای رد قول ذیمقراطیس كافی نبود و ناچار بودیم برای
ابطال آن، دلیل دیگری بیاوریم و دلیل دیگری هم می آوردیم.
اگر كسی در باب حقیقت حركت می گفت: «حركت عبارت است از مجموعه
سكونات
[5]» این بیان آقای طباطبایی در رد آن درست بود، ولی الان بحث ما سر این
نظریه نیست، بحث ما در این باب نیست كه: «ما حقیقة الحركة؟ هل حقیقة الحركة
مجموع الاكوان؟ » ، بلكه بحث در اختلاف سریع و بطی ء است. بعد از آنكه قبول
كردیم كه حقیقت حركت عبارت است از كون تدریجی، شخصی ادعا می كند كه
حركت بطی ء مجموع كونِ تدریجی های كوچك است نظیر آنچه كه ذیمقراطیس در
باب جسم می گفته كه هر واحدِ جسم مجموع اجسام كوچك است، نه مجموع
لاجسمها.
پس با بیان آقای طباطبایی این نظریه در اختلاف سریع و بطی ء رد نمی شود، و
وقتی با این بیان رد نشد باید به همان ادله حسی تمسك كنیم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 421
[1] - . [بیان علامه طباطبایی. ]
[2] - . یعنی بودن در این نقطه، بعد بودن در نقطه دیگر و بعد بودن در نقطه ای دیگر.
[3] - . [بیان علامه طباطبایی. ]
[4] - . [یعنی همین نظریه كه بطی ء مجموعی از «لاحركتها» یا به عبارتی «بودنها» است. ]
[5] - . به عبارت دیگر: مجموعه اكوان و بودنها بدون اینكه میان این بودنها یك وحدت اتصالی باشد.