قبل از آنكه داستان هجرت رخ بدهد- و داستان هجرت پس از آن بود كه دیگر تمام راههای
صلح و سازش از نظر قریش و هم واقعا بسته شده بود- آنها خودشان از راههای دیگری پیش
آمدند. یكی از آن راهها راه تطمیع بود. چون می دانستند كه ابوطالب رئیس بنی هاشم و حامی
پیغمبر است و پیغمبر اكرم برای او احترام زیاد قائل است، رفتند نزد ابوطالب و گفتند خودت
دوستانه این پسر برادرت را بخواه و با او صحبت كن، هرچه كه می خواهد ما به او می دهیم دست
از این راه و روش و مسلك و دعوتش بردارد. پول و ثروت هر چه می خواهد در اختیارش قرار
می دهیم و اگر بخواهد، ما او را به عنوان پادشاه خودمان در مكه اختیار می كنیم. زیباترین دختران
قریش هر كدام را كه او می خواهد در اختیارش قرار می دهیم، از این حرفهای خودش دست
بردارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 799
وقتی كه ابوطالب حضرت رسول را خواست و حضرت رفتند و ابوطالب پیغام قریش را به
ایشان عرض كرد، حضرت آن جمله معروف را فرمود كه: به خدا قسم اگر خورشید را در یك
دستم و ماه را در دست دیگرم قرار بدهند من دست از دعوت خودم برنمی دارم. ابوطالب حسابی
جا خورد و گفت: پسر برادر! پس مطمئن باش كه من هم حامی تو هستم. این راه [به انصراف
رسول اكرم منتهی ] نشد و این نقشه نگرفت.