در
مشارکت کنید
برای ارسال سوال کلیک کنید
 
پرسش:
مدتی است که موضوعی ذهنم را به خود مشغول کرده است. نمی دانم چطور حرفم را بگویم، .. من بر حکمت الهی سخت معتقدم و حکمت باری تعالی را اینطور تعریف می کنم: "او هر اتفاق را در بهترین زمان و بهترین نحوِ آن به نمایش می گذارد." پس نتیجه می گیریم که هر واقعه ای که در این جهان -پیش چشم ما- حادث می شود، بهترین شکل آن است. دو پرسش در این زمان مطرح می شود: اوّل اینکه اگر این اتفاقات قبلاً به اراده پروردگار پشت سر هم چیده شده است و حتی تصمیمات ما قبلاً ، گرفته شده است پس دیگر اختیاری که مختص اشرف مخلوقات (انسان) است، چیست؟ و دیگر چه اصراری به تکاپو و تلاش است وقتی سرنوشت ما را خداوند مقدّر فرموده است؟ دوم؛ افعال و تصمیمات قبلاً گرفته شده است و همه چیز به بهترین نحوِ خود برنامه ریزی شده است و به خوبی پیش می رود، حالا این انسان چه اصراری دارد که مدام دعا می کند و از خداوند تقاضا کند آن چیزی که خودِ ناقص العقلش می خواهد با اینکه می داند، آنچه اتّفاق می افتد، بهترین ِ اتفاق هاست. من شخصاً، مانند هر مؤمن دیگری دعا می کنم و با آن آرامش پیدا می کنم ولی گاهی این سؤالات در ذهنم پیدا می شود و ریشه در جانم دوانده و ایمانم به دعا را – مطلقاً نه به چیز دیگری- سست می گرداند. لطفاً کمکم کنید.
پاسخ:

پاسخ شما را با اقتباس از آثار استاد مطهری بیان می کنیم؛ ایشان می فرماید:

بشر مختار و آزاد آفریده شده است؛ یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است. بشر درکارهای ارادی خود مانند یک سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تأثیر عامل جاذبه زمین خواه ناخواه به طرف زمین سقوط کند؛ و مانند گیاه نیست که تنها یک راه محدود در جلوی او هست و همینکه در شرایط معین رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه موادّ غذایی را جذب و راه رشد و نمو را طی می‏کند؛ و همچنین مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی انجام دهد. بشر همیشه خود را در سر چهار راهیهایی می‏بیند و هیچ گونه اجباری ندارد که فقط یکی از آنها را انتخاب کند؛ سایر راهها بر او بسته نیست؛ انتخاب یکی از آنها به نظر و فکر و اراده و مشیت شخصی او مربوط است. یعنی طرز فکر و انتخاب اوست که یک راه خاص را معین می‏کند.

اینجاست که پای شخصیت و صفات اخلاقی و روحی و سوابق تربیتی و موروثی و میزان عقل و دوراندیشی بشر به میان می‏آید و معلوم می‏شود که آینده سعادتبخش یا شقاوت بار هر کسی تا چه اندازه مربوط است به شخصیت و صفات روحی و ملکات اخلاقی و قدرت عقلی و علمی او و بالاخره به راهی که برای خود انتخاب می‏کند.

تفاوتی که میان بشر و آتش که می‏سوزاند و آب که غرق می‏کند و گیاه که می‏روید و حتّی حیوان که راه می‏رود وجود دارد، این است که هیچ یک از آنها کار و خاصیت خود را از چند کار و چند خاصیت برای خود انتخاب نمی‏کنند، ولی انسان انتخاب می‏کند، او همیشه در برابر چند کار و چند راه قرار گرفته است و قطعیت یافتن یک راه و یک کار فقط به خواست شخصی او مرتبط است.[1]

همچنین در جای دیگری استاد مطهری می فرماید:

اعمال و افعال بشر از آن سلسله حوادث است که سرنوشت حتمی و تخلّف ناپذیر ندارد، زیرا بستگی دارد به هزاران علل و اسباب و از آن جمله انواع اراده‏ها و انتخابها و اختیارها که از خود بشر ظهور می‏کند. تمام امکاناتی که در مورد جمادات و نباتات و افعال غریزی حیوان وجود دارد و تمام «اگر» هایی که در وقوع آنها هست، در افعال و اعمال بشر هست. در رشد یک درخت و یا انجام عمل غریزی یک حیوان، هزاران «اگر» که همان شرایط طبیعی هستند می‏توانند وجود داشته باشند.

همه آن «اگر» ها در افعال و اعمال انسان هست بعلاوه اینکه در انسان عقل و شعور و اراده اخلاقی و قوّه انتخاب و ترجیح آفریده شده است.

انسان قادر است عملی را که صددرصد با غریزه طبیعی و حیوانی او موافق است و هیچ رادع و مانع خارجی وجود ندارد، به حکم تشخیص و مصلحت اندیشی ترک کند، و قادر است کاری را که صد در صد مخالف طبیعت اوست و هیچ گونه عامل اجبار کننده‏ خارجی هم وجود ندارد، به حکم مصلحت اندیشی و نیروی خرد، آن را انجام دهد.

انسان مانند حیوان تحت تأثیر محرّکات نفسانی و رغبتهای درونی واقع می‏شود، امّا در مقابل آنها دست بسته و مسخّر نیست؛ از یک نوع حرّیتی برخوردار است. یعنی اگر همه عواملی که برای یک حیوان در انجام عمل غریزی فراهم است و الزاماً او را وادار به عمل و حرکت می‏کند برای انسان فراهم باشد، تازه راه فعل و ترک برای او از ناحیه عقل و اراده خودش باز است. انجام این عمل مشروط است به اینکه قوّه تمیز و تشخیص او همانند یک شورای عالی به تصویب برساند و قوّه اراده او مانند یک قوّه مجریه به کار بیفتد. اینجاست که تأثیر انسان در سرنوشت خود به عنوان یک عامل مختار، یعنی عاملی که پس از آنکه همه شرایط طبیعی فراهم است در انتخاب فعل و ترک «آزاد» است، معلوم می‏شود.

معنی آزادی انسان این نیست که از قانون علّیت آزاد است، زیرا گذشته از اینکه آزادی از قانون علّیت فی حدّ ذاته محال است، با اختیار ارتباط ندارد، بلکه این گونه آزادی با اجبار یکسان است. چه فرق می‏کند که انسان از ناحیه عامل خاصّی مجبور و مکره باشد که برخلاف میل و خواست خود عمل بکند، یا اینکه خود عمل از قانون علّیت آزاد باشد و با هیچ علّتی و از آن جمله خود بشر بستگی نداشته باشد و خود بخود واقع شود؟! اینکه می‏گوییم بشر مختار و آزاد است به این معنی است که عمل او از خواست و رضایت کامل او و تصویب قوّه تمیز او سرچشمه می‏گیرد و هیچ عاملی او را برخلاف میل و رغبت و رضا و تشخیص او وادار نمی‏کند؛ نه قضا و قدر و نه عامل دیگر.

خلاصه اینکه چون تمام علل و اسباب، مظاهر قضا و قدر الهی می‏باشند، در مورد هر حادثه‏ای، هر اندازه علل و اسباب مختلف و جریانهای مختلف متصوّر باشد، قضا و قدرهای گوناگون متصوّر است. آن جریانی که واقع می‏شود و صورت می‏گیرد، به قضا و قدر الهی است و آن جریانی هم که متوقّف می‏شود، به قضا و قدر الهی است.[2]

برای اینکه مطلب روشن تر شود بحثی را که شهید مطهری درباره علم خداوند بیان فرموده خدمتتان ارائه می نمائیم امید است که مطلوب شما واقع گردد. ایشان در مورد شبهه جبریون می فرماید:

... معروفترین شبهه جبر همان است که با مسأله قضا و قدر به مفهوم الهی، یعنی با مسأله علم خداوند مربوط است و آن این است:

خداوند از ازل، از آنچه واقع می‏شود و آنچه واقع نمی‏شود آگاه است و هیچ حادثه‏ای نیست که از علم ازلی الهی پنهان باشد. از طرفی، علم الهی نه تغییر پذیر است و نه خلاف پذیر؛ یعنی نه ممکن است عوض شود و صورت دیگر پیدا کند زیرا تغییر با تمامیت و کمال ذات واجب الوجود منافی است، و نه ممکن است آنچه او از ازل می‏داند با آنچه واقع می‏شود مخالف و مغایر باشد زیرا لازم می‏آید علم او علم نباشد، جهل باشد؛ این نیز با تمامیت و کمال وجود مطلق منافی است.

پس به حکم این دو مقدّمه:

الف. خداوند از همه چیز آگاه است.                     

ب. علم الهی نه تغییر پذیر است و نه خلاف‏پذیر.

منطقاً باید چنین نتیجه گرفت: حوادث و کائنات جبراً و قهراً باید به نحوی واقع شوند که با علم الهی مطابقت داشته باشند، خصوصا اگر این نکته اضافه شود که علم الهی علم فعلی و ایجابی است؛ یعنی علمی است که معلوم از علم سرچشمه می‏گیرد، نه علم انفعالی که علم از معلوم ریشه می‏گیرد نظیر علم انسان به حوادث جهان.

علیهذا اگر در ازل در علم الهی چنین بوده است که فلان شخص در فلان ساعت فلان معصیت را مرتکب می‏شود، جبراً و قهراً آن معصیت باید به همان کیفیت واقع شود؛ شخص مرتکب قادر نخواهد بود طوری دیگر رفتار کند، بلکه هیچ قدرتی قادر نخواهد بود آن را تغییر دهد، و الّا علم خدا جهل خواهد بود. ...

 جواب این شبهه پس از درک صحیح مفهوم قضا و قدر آسان است. این شبهه از آنجا پیدا شده که برای هر یک از علم الهی و نظام سببی و مسبّبی جهان حساب جداگانه فرض شده است؛ یعنی چنین فرض شده که علم الهی در ازل به طور گزاف و تصادف به وقوع حوادث و کائنات تعلّق گرفته است؛ آنگاه برای اینکه این علم درست از آب درآید و خلافش واقع نشود لازم است وقایع جهان کنترل شود و تحت مراقبت قرار گیرد تا با تصوّر و نقشه قبلی مطابقت کند.

به عبارت دیگر، چنین فرض شده که علم الهی مستقل از نظام سببی و مسبّبی جهان به وقوع یا عدم وقوع حوادث تعلّق گرفته است و لازم است که کاری صورت گیرد که این علم با معلوم خود مطابقت کند؛ از این رو باید نظام سببی و مسبّبی جهان کنترل گردد. در مواردی جلوی طبع آنچه به حکم طبع اثر می‏کند و جلوی اراده و اختیار آن که با اراده و اختیار کار می‏کند گرفته شود تا آنچه در علم ازلی الهی گذشته است با آنچه واقع می‏شود مطابقت کند و با هم مغایرت نداشته باشند. از این رو از انسان نیز باید اختیار و آزادی و قدرت و اراده سلب گردد تا اعمالش کاملًا تحت کنترل درآید و علم خدا جهل نشود.

اینچنین تصوّر درباره علم الهی منتهای جهل و بی‏خبری است. مگر ممکن است که علم حقّ به طور تصادف و گزاف به وقوع یا عدم وقوع حادثه‏ای تعلّق بگیرد و آنگاه برای اینکه این علم با واقع مطابقت کند لازم شود دستی در نظام متقن و قطعی علّی و معلولی برده شود، تغییراتی در این نظام داده شود، از طبیعتی خاصیتی سلب گردد یا از فاعل مختاری اختیار و آزادی گرفته شود؟!...

علم ازلی الهی، از نظام سببی و مسبّبی جهان جدا نیست. علم الهی علم به نظام است. آنچه علم الهی ایجاب و اقتضا کرده و می‏کند این جهان است با همین نظاماتی که هست. علم الهی به طور مستقیم و بلا واسطه نه به وقوع حادثه‏ای تعلّق می‏گیرد و نه به عدم وقوع آن. علم الهی که به وقوع حادثه‏ای تعلّق گرفته است به طور مطلق و غیر مربوط به اسباب و علل آن حادثه نیست، بلکه تعلّق گرفته است به صدور آن حادثه از علّت و فاعل خاصّ خودش. علل و فاعلها متفاوت می‏باشند؛ یکی علّیت و فاعلیتش طبیعی است و یکی شعوری؛ یکی مجبور است و یکی مختار. آنچه علم ازلی الهی ایجاب می‏کند این است که اثر فاعل طبیعی از فاعل طبیعی، اثر فاعل شعوری از فاعل شعوری، اثر فاعل مجبور از فاعل مجبور و اثر فاعل مختار از فاعل مختار صادر شود. علم الهی ایجاب نمی‏کند که اثر فاعل مختار از آن فاعل، بالاجبار صادر شود.

به عبارت دیگر، علم ازلی الهی علم به نظام است؛ یعنی علم به صدور معلولات است از علل خاصّ آنها. در نظام عینی خارجی علّتها و فاعلها متفاوت‏اند: یکی طبیعی است و یکی شعوری؛ یکی مختار است و یکی مجبور. در نظام علمی نیز امر از این قرار است؛ یعنی هر فاعلی همان طور که در عالم عینی هست در عالم علمی هست، بلکه باید گفت آن طور که در عالم علمی هست در عالم عینی هست. علم الهی که به صدور اثری از فاعلی تعلّق گرفته است به معنی این است که تعلّق گرفته به‏ صدور اثر فاعل مختار از فاعل مختار و به صدور اثر فاعل مجبور از فاعل مجبور.

آنچه علم الهی اقتضا دارد و ایجاب می‏کند این است که فعل فاعل مختار از فاعل مختار و فعل فاعل مجبور از فاعل مجبور صادر شود، نه اینکه علم الهی ایجاب می‏کند که فاعل مختاری مجبور بشود یا فاعل مجبوری مختار گردد.

انسان در نظام هستی، ... دارای نوعی اختیار و آزادی است و امکاناتی در فعالیتهای خود دارد که آن امکانات برای موجودات دیگر حتّی برای حیوانها نیست. و چون نظام عینی از نظام علمی ریشه می‏گیرد و سرچشمه عالم کیانی عالم ربّانی است، پس علم ازلی که به افعال و اعمال انسان تعلّق گرفته است به معنی این است که او از ازل می‏داند که چه کسی به موجب اختیار و آزادی خود طاعت می‏کند و چه کسی معصیت. و آنچه آن علم ایجاب می‏کند و اقتضا دارد این است که آن که اطاعت می‏کند به اراده و اختیار خود اطاعت کند و آن که معصیت می‏کند به اراده و اختیار خود معصیت کند. این است معنی سخن کسانی که گفته‏اند: «انسان مختار بالاجبار است»؛ یعنی نمی‏تواند مختار نباشد. پس علم ازلی دخالتی ندارد در سلب آزادی و اختیار آنکه در نظام علمی و نظام عینی مقرّر است که مختار و آزاد باشد؛ دخالتی ندارد در سلب اختیار و آزادی انسان به اینکه او را به معصیت یا اطاعت وادار و مجبور کند.

علیهذا دو مقدّمه‏ای که در اشکال به کار برده شده، هر دو صحیح و غیر قابل تردید است و هم آنچه در ضمن نکته اضافه شد که علم الهی، علم فعلی و ایجابی است نه علم انفعالی و تبعی نیز صحیح و غیر قابل انکار است. امّا لازمه اینها همه این نیست که انسان مجبور و مسلوب الاختیار باشد و آنگاه که معصیت می‏کند از طرف قوّه و نیرویی مجبور بوده باشد، بلکه آن موجودی که در نظام تکوینی آزاد آفریده شده و در نظام علمی نیز آزاد و مختار قرار گرفته، اگر کاری را به جبر بکند، «علم خدا جهل بود». لذا از اشکال کننده که می‏گوید: «می خوردن من حقّ ز ازل می‏دانست»، باید توضیح خواست که آیا آنچه حقّ ز ازل می‏دانست، می خوردن اختیاری و از روی میل و اراده و انتخاب شخصی بدون اکراه و اجبار بود، یا می خوردن جبری و تحمیلی به وسیله یک قوّه‏ای خارج از وجود انسان، و یا می خوردن مطلق بدون توجّه به علل و اسباب؟ آنچه «حقّ ز ازل می‏دانست» نه می خوردن اجباری بود و نه می خوردن مطلق؛ می خوردن اختیاری بود، و چون علم ازلی چنین است پس اگر می به اختیار نخورد و به جبر بخورد «علم خدا جهل بود». علیهذا نتیجه علم ازلی به افعال و اعمال موجودات صاحب اراده و اختیار، جبر نیست؛ نقطه مقابل جبر است. لازمه علم ازلی این است که آن که مختار است حتما باید مختار باشد. پس راست گفته آن که گفته است:

         علم ازلی علّت عصیان کردن             نزد عقلا ز غایت جهل بود

 اینها همه در صورتی است که محلّ بحث را علم سابق ازلی الهی قرار دهیم که در قرآن کریم به نام کتاب و لوح محفوظ و قلم و امثال اینها یاد شده است و در اشکال هم همین علم ذکر شده است. امّا باید دانست گذشته از اینکه موجودات جهان و نظام سببی و مسبّبی، معلوم حقّ می‏باشند به علم سابق ازلی، خود همین نظام که معلوم حقّ است علم حقّ نیز می‏باشد. این جهان با همه نظامات خود، هم علم باری تعالی است و هم معلوم او، زیرا ذات حقّ به ذات همه اشیاء از ازل تا ابد محیط است و ذات هر چیزی نزد او حاضر است. امکان ندارد در تمام سراسر هستی موجودی از او پنهان بماند. او همه جاست و با همه چیز است:

فاینما تولّوا فثمّ وجه اللّه « بقره/ 115».

و نحن اقرب الیه من حبل الورید « ق/ 16».

هو الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکلّ شی‏ء علیم « حدید/ 3». [3]

برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب انسان و سرنوشت استاد شهید مطهری در خصوص جبر و اختیار که در جلد اول مجموعه آثار ایشان موجود است؛ مراجعه فرمائید.



[1] . مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏1، ص: 385 و 386

[2] . مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏1، ص: 394 و 395

[3] . مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏1، ص: 432 تا ص: 436


،
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است